شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خوب یا بَدَش را من نمی دانم!اما؛دلم گیرِ نگاهی شد،که در عمقش؛هزاران جنگلِ سرسبز پنهان بودو دریائی در آن پیدا؛که پایانَش نمی دیدماما؛دریغ و صد هزار افسوسخطا کردمخطا کردمخطا کردم.✍شیمارحمانی...
بناز دریا!ماهی عاشقپلکی نداردبرای بستن...
بچه هایش رابه دریای اعتماد رها کردماهی...
رودی برنخاست از بسترو دریاتاابد بی خبر...
چشمان فانوس راآب گرفتهدریا کشتی ات کجاست...
احاطه کرده ای مراچیست جزیره ، بی دریا !؟...
غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد...
دریا ... دلش بوداما منغرق چشم هایش شدم ...!️...
آدمی که غرق شود قطعا می میردچه در دریاچه در رویا.......
دریا نرفتهساز چشمانمبه جزر و مد مشغولند...
به حد دریا که عمیق است وخروشان ..عشقت در من در جریان است ......
تو دریا شومن قول میدم خودم تو موجت جون بدم...
نگاه من /با نگاه تو /گره خورد/دل به دریا زد/ با ماهی سیاه کوچک...
در آغوش تنگ تو که باشمبه وسعت یه دریا آرامش دارم...
لبت قرمز دلت آبی چه تلفیقی شما داریغروب گرگ و میشی که به دریا انتها داری...
برای داشتنتدلی را به دریا زدم که از آب میترسید......
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشیدو چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید...
آبی که بر آسود زمینش بخورد زوددریا شود آن رود که پیوسته روان است...
به تلخکامی دریا شکر چه خواهد کرد...
زمین اشک های آسمان را به غنیمت برد،دریا متولد شد...
مثل ساحل آرام باشتا دیگران مثل دریابی قرارت باشند....
غرق شد شناگر/دریا ابی بود و ارام/بادکابوس های ساحل را می شمرد....
من و تو ساحل و دریای همیم - اما نه!ساحل اینقدر که در فاصله با دریا نیست...
کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می زدیماین که تنهاییم، تاوان خجالت های ماست...
خشکیدهدریا میان نفت ماهی ،دودی شده...
گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول لحظهای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی...
عاقبت در شبِ آغوش تو گم خواهم شددل به دریا زدن رود تماشا دارد......
آرامتر از آبی دریاست نگاهت️️️...
آزاد نخواهی شدتقلا نکنماهی درون تنگدریا فقطزندان بزرگتری است...
نه ! تو دریا نیستی من هم که ماهی نیستم!بی جهت اغوش خود را سوی من وا کرده ای!...
برای کسے دل به دریا بزنیدکه همسفر بخواهد،نه قایق......
شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست......
طرح زیباییدر سر ابر استآبشاری به عظمت دریا...
فکر تو دریاست و من شنا نمیدانم...
اجنه های رودخانهسنجاقم کردندوگرنه ماوایم دریابود...
آه ...ای ماهماهی تنها را تو به دریا برسان...
از دریا آموختمهر که از حدش گذشت غرقش کنم......
برای داشتنتدلی را به دریا زدمکه از آب میترسید......
بی تفاوت باش به جهنم !!مگر دریا مرد از بی بارانی؟؟...
دلتنگی یعنی رو به روی دریا ایستاده یاشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند...
گفته بودم که به دریا نزنم دل اماکو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم…!...
کنار دریاعاشق باشیعاشق تر می شویو اگر دیوانهدیوانه تر...
دریای هستی مناز عشق توست سرشاراین را به یاد بسپار...