مادر کلمه ای که در همه زبان ها به عشق تعبیر می شود.
عشق یعنی کودتای چشمان تو در قلب من
عشق یعنی تو بخندی من از داشتنت عطشم ببشتر از لحظه اول بشود
حسود نیستم ولی لال شود هرکه غیر من تو را عشق بنامد.
من معنی عشق زا با تو فهمیدم
عشق یعنی از نگاه کردن بهش سیر نشی حتی وقتی اون نگات نمیکنه
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تکبیت ناگه، مست و مدهوشت کند..!
زن عشقی را که برای آن گریسته است هرگز فراموش نمی کند...
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
بوسه، اولین جرعه از جامی است که خداوند آن را از چشمه ی عشق پر ساخته است.
مست عشق تو ام جانا
هرکسی یک دلبر جانانه دارد من تو را
مانده ام چگونه تو را فراموش کنم تو با همه چیز من آمیخته ای
صبح سرآغاز عشق است آسمان خورشید را در آغوش میگیرد من تو را ...
هر که در عشق سر از قله بر آرد هنر است همه تا دامنه کوه تحمل دارند
به عشق تو زنده ام... صبح بخیر بانوی من️
تو خود فراتر از قدیس و اسطوره ای چه بخوانمت که عشق از همه مقدس تر است
معجزه زندگی منی تو عشق جان
بین خودمون بمونه همه چیت یه طرف چشمات یه طرف دوستت دارم عشق خودم
عشق و اشتیاق، بالهای پرنده بلندپرواز خلاقیت است.
من برای تو تو برای من ما برای هم چقدر قشنگ است این عشق من و تو ...
اردیبهشت کمی از بهشت است خنده های تو اما تمامش
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود! آه... به اصرار خودت
عشق یعنی کہ جہان غایب و تو حاضر قلبم باشی