متن امین غلامی شاعر کوچک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات امین غلامی شاعر کوچک
تمام جانم בلتنگ בیـבار توست.
کنارم که نه.،
ولی در خاطراتم فراوانی.
چشم مست او نشد،
هرگز ز قلب ما جدا.
خبرت هست..،
که معشوق منِ عاشق دیوانه دلی.
کافیست..،
تو لب تر کنی تا جان بسپارم.
چشمانش قصد جانم کرده اند.
جانم فدای قصد او.
یک عمر تو را خواندم و تو گوش ندادی.
عجب بی صدا جان مان را گرفت.
حسرت های بر دل نشسته.
از همان لحظه که از چشم تو افتاد دلم.
مرگ من بیشتر از بیش به من نزدیک شد.
بدتر از دلتنگی های نیمه شب.
انتظار دیدنش، کرده ویرانه دلم.
نیست ما را، ز دنیا طلبی.
جز رخ دلربای او.
تو قشنگترین نداشته ی تمام عمرمی.
در گوشه ی قلب من،
تویی عشق نهانم.
سهم من از تو و دنیات.
فقط حسرت دیدارت بود.
هر که را فکر و خیالی باشد.
تو شدی فکر و خیال این دل عاشق تنها.
دلربایی میکند.
در قلبم آن چشمان تو.
آن سیه زلف تو برده،
ز دلم قرار دل.
خوشا اشکی که از شوق وصال یار باشد.
دلم طلب دارد،
ز تو دو چشمانت.
عطر تن تو..،
قشنگترین عطر جهان است.
با خیالش..،
تا صبح سحر بیدارم.
تو خلاصه ی تموم آرزوهای منی.
من گدای لب معشوقم و او.
از من دریغش میکند.
بند چشمان سیاه توست،
نفس های تنم.