متن برف

باران یا برف...چه فرقی می کند؟
تو که باشی ،هوا که هیچ
زندگی خوب است

زمستون و روزای برفیش برام سرد نیستن
تا وقتی که خاطرات گرمت همرامه...

میخواهم همانند مردم شهر محو سفیدی برف شوم
اما سیاهی چشمانت رهایم نمیکند
دیوانگی دیدنت بالا میگیرد...

در خانه من روزهاست برف میبارد
زمستان به بندبند خانه نفوذ کرده
دیوارها یخ بسته اند
شومینه سرما میدهد
اصلا باور کردنی نیست
اما فنجانها گریه میکنند
وکتابخانه کوچکمان تمام روز را
بغض می کند
ببین!
آفتاب نگاهت که نباشد
گرمای حضورت که کم باشد
میشود این…
بیا و زندگی...

این زمستونم به یاد تو می مونم
برف و بارونم به یاد تو می مونم

مهربانی
مثل برف است
هرچه را میپوشاند
زیبا میکند…
مهربان باشیم

دلم سکوت کرد ، ولی حرف داشت
یک روز سرزده بیا،شبیه برف باش

در زمستان تنهایی
حال و هوای پیر شدن دارم
در من همیشه برف گرفته و من
در برف پشت پنجره ام دارم
دنبال رد پای تو می گردم

کاش روزی برف می آمد که ما آدم نمایان دور از جان بشر!یک آدم برفی بسازیم

برف را دوست ندارم
وقتی کرمانشاه اینقدر سرد است.

برف هم دلیل عاشقانه ای ست
برای سفر به آغوشت.
عشق راهش را پیدا می کند.

خدا زیباست
این را در دانه دانه های برف می بینم

یخ زدم در بارش این برف و کولاک زمان
از زمستانی که دارم در بهار خویشتن

من از تبار بهمن ماهم
که آسمان دلش پر از ابرهای مهربانیست
و از سقف آسمانش ترانہ ترانہ احساس میبارد
من زاده زمستانم
عجین شده ام با برف و سرما
زنده به سکوت و زاده صبر
کہ قرار بستہ ام زین پس زیر آن سپیدار بلند
روی آن تپه ی...

برف آمد… برف آمد… یک زمستان؛ گم شدم!
برف آمد؛ پشتِ ردَّت، درخیابان گم شدم…

برف آمد… برف آمد… یک زمستان؛ گم شدم!
نه عهدی؛ با کسی بستم…
نه در آغوشِ تو هستم…

هیچ کوچه‌ای خواب ترا ندید
پیش از آن که من
عاشقت شوم
در زمستانی که برف نمی‌بارید
کنار آن همه دلتنگی
که تو دچارش بودی
.
مرا به قاب‌های کهنه بسپار
در کنج بی عبور ترین دالان
کنار پنجره‌ای که
کوچه را
از کابوس‌های هر شبت
جدا می‌کرد
آن قدر...

اگه برف می دونست زمین خاکی چقدر کثیفه ، برای اومدن به اون لباس سفید نمی پوشید..

روز مادر
پر از رد پای سنجاقک
خورشید زیر برف

بوسه برف
کوه رابه هم ریخت
بوسه باران
زمین را غرق کرد
تو بیرون نیا
برف و باران را
به گردن تو می اندازند ! ...

به باران نمی بازم
به باد نمی بازم

به برف ، به گرمای تابستان
نمی بازم

با جسمی نیرومند
بی هیچ چشم داشتی

بی هیچ خشمی
ارام لبخند خواهم زد

غذایم روزی یک کاسه برنج
یک کا سه سوپ با کمی سبزی
هرانچه روی میدهد را
به پیشیزی نمی گیرم...

زمین، عروس شد و آسمان به حرف آمد
چه شادباشی از این خوبتر که برف آمد

کاش لباس زمستانی ات بودم
و بعد تا همیشه
برف می بارید...

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﺮﻑ ﺑﺎﺯﯼ !
ﻣﯿﮕﻢ : ﻣﮕﻪ ﺑﺮﻑ ﺍﻭﻣﺪﻩ؟ ! ؟

ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﮕﻪ ﻗﺪﯾﻤﺎ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﮐﺘﺮ
ﺑﻮﺩﯼ؟ ! ؟ !

ﺍﯾﻨﻘﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﺷﺪﻡ ﮎ ﭼﻦ ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﻑ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺵ میگذره

نه برف مرا مى ترساند
و نه سرما
ولى در این حجم سنگین تنهایى ام
براى گرم شدن بهانه اى ندارم
جز این که دوستت داشته باشم .