در آغوش می کشد رویای صلح را زنی که معشوقش عازم جنگ است
آغشته ی آغوش توام آشفته ی عطر تنت و موهایی که مشکی بودند شب بودند
رشکم از پیراهن آید که در آغوش تو خسبد...
آغوش تو و دیگر هیچ
آغوش تو مقدسه...️
مرا در آغوش بگیر که هیچ کجا خانه ی آدم نمی شود
هِی رفیق…!!! آنکه در آغوش توست…!!! آرزوی من بود…!
تاب مژه اش قلقلک دلم/ روده بُر می شد خنده دراغوش لبانم
ای باران / تابستان هنوز در حسرتت می سوزد اما تو در آغوش پاییز می باری
و دایره ی حضورت جهان را در آغوش می گیرد
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم ، به آغوش تو از بستر گریزم ...
آغوش تو به غیر من به روی هیشکی وا نکن منو از این دلخوشیا آرامشم جدا نکن...
و چقدر جای امنیست آغوش کسی که بی واهمه دوستت دارد
بگذار در آغوش تو، آرام بگیرم... دلچسب ترین، شیوه جان باختن است این...!
می تراود حسرت آغوش از آغوش ما
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم
آغوش تو آرامترین نقطهی دنیاست هرچند که دیوانه ترین عاشق جهانی...!!
تنها یک آغوش می خواهم از تمام این هستی هستی؟
خواهم که تو را تنگ در آغوش بگیرم از هرم تنت مست شوم مست بمیرم
بگذار در آغوش تو اقرار کنم مرگ چه زیباست
آغوش تو آرامش جان است
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم دلچسب ترین شیوه جان باختن است این
به مسلخ می برد هر شب مرا رویای آغوشت !