بیو احساسی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو احساسی
تلخ است،
دیدن تو با دیگری
وقتی ،
آرام می پیچی ،
که مرا نبینی
نه
تا تو را نبینم
حجت اله حبیبی
محبوب من:
سرانجام روزی پازل بودنت را کامل خواهم کرد.حتی اگر مجبور باشم وجودم را برای تکمیلش تکه تکه کنم...
دنیاکیانی
نامت را به تمام شعرهایم یاد داده ام
از چشم هایت زیاد برایشان گفته ام
آنها بهتر از من با تو آشنایند
شعری که تو را نمی شناسد
مال من نیست
🖊دنیاکیانی
نام شعر: تو هم مثل من
خیاطم باش
بدوز دلت را به دلم
من تو را
ثانیه به ثانیه نفس میکشم
زندگی ات میکنم
تا تو سیر کنی در هوای من
تا بی هوا هوادارم بشی
نقاشم باش
خودت را عاشق من بکش
آشیانه من را در آغوشت بکش
من...
مگذار حس گندیده سابق تو را از
احساس عاشقانه ات دور کند
به یاد آنان که قیمت دیدارشان مرگ است🖤:)
پدر
حس میکنم که میخوای منوازسرواکنی یه قلب عاشق بازاسیرغمهاکنی خداکنه که حسم غلط باشه عزیزم دوباره بشکنه دل دعامه که بمیرم
بعضی آدم ها همیشه در کنار ما نمی مانند یک روز می آیند و یک روز هم می روند. آدمی که برایت وقت می گذارد خواسته هایت را برآورده می کند تماس ها و پیام هایت را پاسخ می گوید بیکار نیست وقتش را برایت خالی کرده. قدر این آدم...
ببین !
عبور کرده ام
از رد پای پاییز و
لُکنت زمستان،
اما هنوز به گِل نَشستِه ام .
مریم گمار ۱۴۰۳/۱/۲۰
وقتی دلت گرفته برو زیر باران بزن زیر گریه انقدر هق هق کن تا خالی بشی از اینهمه درد ومشکلات تازه کسی نمی فهمه گریه کردی فکر می کنند زیر باران خیس شدی بعدش خودت خشک کن برای خودت یک استکان چای بریز وبخند والا زندگی همینه
گفتم:غم و اندوه ریسمان می شوند و پدر آدم را در می آورند
گفت: دستت را به من بده
گفتم :حرفم را پس می گیرم
چیزی یادم نمی آید
چیزی جز شادی وجود ندارد.
مهدیه باریکانی
همواره در نامردیِ دنیای بی احساس،
زن بودم و، زن هستم و، زن نیز خواهم ماند!
زهرا حکیمی بافقی، مقطع غزل ۱۲۶، کتاب نوای احساس.
هرگز نمی دانستم عشقش، عاقبت/
می سوزد احساسِ مرا سر تا به پا/
زهرا حکیمی بافقی
(بیتی از غزل ۱۱، کتاب نوای احساس)
دیگر در این آشوبِ بی پایانِ جان/
قلبم نمی خواهد تبِ مهر و، وفا/
زیرا که از بس هجرِ یارم غم سرود/
با بغض، ناباور شدم من، مهر را/
زهرا حکیمی بافقی
(برشی از غزل ۱۱، کتاب نوای احساس)
من زنده بودم با دمِ رویاییِ امّید/
در دل نبود امواجِ «نا»؛ باور نمی کردم/
هرچند، دنیای نفس، بیتاب بود امّا/
مرگی نهفته، در خفا، باور نمی/کردم
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل.
می دیدم از دستش جفا؛ باور نمی کردم/
با من نبود او را وفا؛ باور نمی کردم/
وقتی که می بوسیدمش، با مهرِ احساسم/
در او نمی دیدم صفا؛ باور نمی کردم/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل.
دنیای نهان، با رخِ دل، همراز است/
نای دلمان، با تبِ جان، دمساز است/
شک نیست؛ چو شوری بدمد، سازِ صفا/
احساسِ وفا، همجهشِ پرواز است/
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
دُردانه ی دل هست بسی خوب و ثمین/
با چشم نهان این گهرِ ناب، ببین/
بسیار، ثمین است و سمین این سخنم:/
تنها هنرم، حسّ دل افزاست؛ همین/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
ثمین: گران بها./ سمین: سخن استوار و عالی.
و کسی درک نکند قلب شکسته ام را...