به تنگ آمد دلش ترکید...... انار
نیمکت/بو می کشد/تنهایی را/پارک/خیس شده است
داری گریه میکنی ؟ +نه . حساسیت دارم به چی؟ +به نبودنش
فرقی ندارد روزهای تابستان یا شب های زمستان بی تو همه چیز طولانیست
لطفی ندارد هفت سین ها بی سلامَ ت... وقتی نباشی عیدها هم بی بهارند...
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
اصلن! بلند شو بیا دلتنگی با خطوط اینترنت راه به جایی نمی برد...
تو که رفتی همه ی مزرعه ها خشکیدند باغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده...!
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟
و عمق عشق هیچوقت فهمیده نمی شود مگر در زمان فراق...
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد زِ سر تا پای ما
نیستی در کنار من اما،بوی آغوش می دهد عکست
- تنها زندگی میکنی؟ + نه، یاد کسی با من است...
شب بخیر غارتگر شب های بی مهتاب من منتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من
بی تو چگونه میشود آبان بیاید طاقت ندارم نیستی باران بیاید
فردای بدون هم شدن نزدیک است
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود! آه... به اصرار خودت
گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیست حتی گره اخم خدا وا شدنی نیست
دلم را به کجای این شهر مشغول کنم که نگیرد بهانه تو را ...
تاب دلتنگی ندارد آن که مجنون می شود...
تنم هر روز بهانه ی آغوشت را می گیرد و از این داغ تر جهنمی نیست
هیچ چیز بدتر از این نیست که با دل تنگ سفر کنی
بوی دلتنگی پاییز وزیده ست ولی... اولین موسم این فصل مگر مهر نبود...؟!