هفت مِلیارد نفر دور هم اند اما باز برترین دغدغه ی نوع بشر تنهایی ست!
هوا دو نفرست ولی ما بیست و یک نفریم منو پاکت سیگارم...
نه برف مرا مى ترساند و نه سرما ولى در این حجم سنگین تنهایى ام براى گرم شدن بهانه اى ندارم جز این که دوستت داشته باشم .
ورق میخورد تقویم میرسد به روزی که آمدنش هیچکس رو خوشحال نمی کنه حتی خودم رو تولدمو جشن میگیرم با یک کیک تنهایی و چند شمع اشک و یک کادو پیچیده به اندوه تولد غمگینم مبارک باشه
وقتی تو باشی ؛ زندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناست ! وقتی تو باشی ؛ قلبم بی آرزوست ، ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی ! وقتی تو عزیز دلم باشی ؛ همدمم باشی ؛ سر پناهم باشی ؛ طلوع آفتاب برایم آغاز یک روز پر...
پای تو گیرم من یه چند وقته که بعد رفتنت دریا نمیرم میترسم آخه بی هوا بارون بیاد دست کیو باید بگیرم هر شب تو رویا من تورو میبینمت میگی کنارم خوبه حالت میخندی و باز من گلای صورتی میذارم عشقم روی شالت بزن بیرون از تنهایی برگرد کنارم همونم...
انسان میتواند در تنهایی همه چیز به دست آورد ، الا شخصیت ! اگر دیگرانی در اطرافمان نباشند که به ما نشان بدهند چگونهایم، نمیتوانیم به حس کامل خودمان برسیم. شخصیت در ذاتش، واکنش دیگران است به گفتار و اعمال ما ...
وقتی نباشی تحمل تنهایی کار سادهای نیست چون تنهایی قبل از تو با تنهایی بعد از تو زمین تا آسمان فرق میکند .
سخت است که تنهایی خود را بچلانی تا چکه کند بی کسی از گوشه چشمت .. .
. آمدی و رفتی... مثل سنگی که به برکه افتاد و به هم ریخت سکوت شب را.... . من اگر ماندم و دلخوش به نگاهت بودم راز چشمان تو را فهمیدم که به هر کس افتاد دل و دینش همه به یغما رفت.... . من به زیبایی مهتاب قسم خوردم...
بسلامتی مادربزرگم که همیشه میگفت: تنهایی فقط برای خداست! کاش می ماندوخدایی ام را می دید ...
تمام جهنم واقعی در یک کلمه وجود دارد:تنهایی
اونایی که سختیاشونو تنهایی از سر گذروندن، توی خوشی هاشون به کسی احتیاج ندارن
منو خیلی وقته به هم عادت کردیم
زندگی بوی خوش نسترن است بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو زندگی خاطره است زندگی دیروز است زندگی امروز است زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق زندگی خنده یک شاه پرک...
سرمای تنهایی به از گرمای دست ناکسان
ماهِ من! من تنهایی ام را دوست ندارم و زیاده خواهم نیستم... تو میتوانی نیمه شبی که غرق در بی خوابی و بی حوصلگی ام، سر زده از راه برسی و پایان بدهی به تمام این شب های کسل کننده و تکراری ام... ماهِ من ، من تنهایی ام را...
تنهایی یعنی تو دعوایی که مقصرش تو نیستی حتی خانوادتم پشتت نباشن...
گسل های تنهایی ریشترهایی به وسعت تمام ثانیه های بی تو را می لرزاند در وجودم
حالا که میروی همراه جاده ها، برگردو پس بده تنهایی مرا بی خاطرات تو بی آرزوی تو دل را کجا برم شب گریه را کجا...
من تو را برایِ همه یِ سال هایِ تنهاییم می خواهم برایِ همه یِ خنده هایِ باقیِ عمرم...
چون ابری سرگردان میگرید چشم من در تنهایی ای روز شادیها کی باز آیی امشب حال مرا تو نمیدانی از چشمم غم دل تو نمیخوانی...
خاک تنهای خاک خورده ی من خسته ای از سقوط میدونم تو دلت هی عزا و آشوبه خسته ای از سکوت میدونم خاک من خاک غرق در آشوب خاک خون آلوده ی همیشه تباه داری میمیری از درون و فقط چیزی از تو نمونده غیر یه آه جنگ ها تو...
تنهایی شب بشکنی تو خلوتت آخرشم خیابونا هم صحبت دردات بشن سخته که اشکات هم قدم شه با بارونای این شهر چقدر با عشق موهاشو میکردم نوازش رقصید همه جوره به سازش..