یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
آنچنان جای گرفتی تو به چشم و دل من که به خوبان دو عالم نظری نیست مرا...
دلم از سینه به تنگ است خدایا برهانهرکجا در قفسی مرغ گرفتاری هست...
ز بی دندانی ایام پیری نعمتم این بسکه فارغ دارد از فکر و خیال رنج مسواکم...
گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستیمن عاشق توام تو بگو یار کیستی...
صدایی به رنگ صدای تو نیست به جز عشق، نامی برای تو نیست...
تویی زاینده رود و من پلِ الله وردی خانترک افتاده بر جانم نخواه اینگونه ام ویران...
امشب از پیش من شیفته دل دور مرو نور چشم منی، ای چشم مرا نور،مرو...
وعده بوسه به صد مهر در آبان دادیهر چه جان کند تنم مهر به آبان نرسید...
وقتی جوابم می دهی با عشق:جانم من صاحب عالی ترین حال جهانم...
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر...
ناخوش او خوش بود در جان من جان فدای یار دل رنجان من...
دلم را جز تو کس دلبر نباشدبه جز شور توام در سر نباشد...
اگر عشقی که از تو در دلم دارم عیان گردد رود از یاد مردم قصه ی مجنون و لیلایش...
دلم جنگل...دلم باران...دلم مهتاب میخواهد دلم یک کلبه ی چوبی کنار آب میخواهد...
ندانم عاشقم مستم چه هستم ؟ همی دانم دلی پر درد دارم...
بی روی خوش تو زنده بودن مرگ است به نام زندگانی...
چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می باش...
دل که می گیرد نمی گوید کجا باید گریست گریه کردن در خیابان نیز آرامم نکرد...
دیگری از نظرم گر برود باکی نیست تو، که معشوقی و محبوبی و منظور، مرو...
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم...
ملکا مها نگارا صنما بتا بهارامتحیرم ندانم که تو خود چه نام داری...
چراغانیست شب هایت ،منم درگیر تاریکیچه خوشبخت است آنی که،به او اینقدر نزدیکیشاعر :آهو...
رفتن آسان است و ماندن مرد می خواهد رفیقمرد میدان رفاقت،در جهان بسیار نیست...
به روز مرگ چو تابوت من روان باشدگمان مبر که مرا درد این جهان باشد...
نیست اکسیری به عالم بهتر از افتادگی قطره ناچیز گردد گوهر از افتادگی...
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبتتو در میان گل ها چون گل میان خاری...
سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی مهر رفت و ماه آبان نیز آرامم نکرد...
من باغ ارم بر سر کویت دیدم من روز طرب در شب مویت دیدم...
ز روزگار مرا خود همیشه دردی بودغم تو آمد و آن را هزار چندان کرد...
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد که شادی و غم گیتی نمیکنند دوام...
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هستدر خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی...
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری؟آدرسش را بدهم دست گلم را ببری؟!ارس آرامی...
اگر حاسد دو پایت را ببوسدبه باطن می زند خنجر دودستی...
هر که عیب دگران ،پیش تو آورد و شمرد ؛بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد!...
شده آیا که تو دلتنگ کسی باشی و او بیخیال تو کنار دگری خوش باشد...
گاه می خواهم بگویم دوستت دارم ولیاین حواس مادرم بیش از فتا جمع من است!ارس آرامی...
شده یک باره کسی قلب شما را بِدَرَد باز هم قلب شما درد و بلا را بخرد؟...
پنج روزی که در این مرحله مهلت داریخوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست...
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق توتا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام...
ما بر در عشق حلقه کوبان تو قفل زده کلید برده...
به چشمانت قسم همچون دو چشمم دوستت دارمبجز تو باید از هر چیز و هر کس دست بردارم...
گرچه عمری باعث ویرانی قلبم شدیبوسه بارانم کن امشب تا ببخشایم تورا...
تو مرا دیوانه کردی عاقبت با یک نگاه..چشم از تو بر نمیدارم. به دیدارت خوشم......
دلخوشی یعنی همین یعنی میان غصه هایک نفر باشد که با یک بوسه درمانت کند...
از خدا جوییم توفیق ادببی ادب محروم گشت از لطف رب...
ای توبه ام شکسته از تو کجا گریزمای در دلم نشسته از تو کجا گریزم...
کی باشم من که مانم یا نمانمتو را خواهم که در عالم بمانی...
آن قدر تو را به شعر می نویسمتا تمام شود جان در شعر فارسیارس آرامی...
تیتر اخبار حوادث چه کساد خواهد شداگر آن چشم سیه مست تو در خواب باشد ارس آرامی...
از طعم لبت هرچه سرودم همه کذب استناخورده می، از حالت مستی چه توان گفت ارس آرامی...