جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
گرچه عمری باعث ویرانی قلبم شدیبوسه بارانم کن امشب تا ببخشایم تورا...
باز به خیابان این شهر نم باران زده استچتر و باران هست و من همراه را گم کرده ام ارس آرامی...
دلبرجان:بیادوباره شروع کنیم و از ایندوباره ها بسازیم !دوباره بگوییم !دوباره ازتَهِ دل بخندیم !دوباره کمی لَجبازی کودکانه کنیم و کمی غُر بزنیم!دلبرجان:بیامثل قبل ، برویم روی بالکنِ خانه ی چوبی ِ دیدا جان ،زیر نوازش طلایی رنگ آفتاب کنار ِ گلدان های شمعدانی رنگارنگ،به مُتکایِ قرمز مخملی ،لَم بدهیم وزُل بزنیم به این همه زیبایی و از آرزوهای قشنگمان حرف بزنیم !یامثلایک کودک ِ سه ساله شَویم ودوباره با بوی نانِ داغِ مارجان ذوق کنی...
تیر ماهی ها جذبه ی احساسشان آنقدر بالاست که نمی توانی محو تماشای این همه حس ناب از آنها نباشی.باران عشق و مهربانی خود را بی توقع بر سرت می بارند و حرف دلشان را در سکوت،با چشمانشان به صورتت می پاشند.تیر ماهی ها نقطه ی عطف جاذبه ی احساسند...باید باشند تا درس عاشقی را یاد بگیریم!...