ای که از کوچه معشوقه ما می گذری؟ آدرسش را بدهم دست گلم را ببری؟! ارس آرامی
اگر حاسد دو پایت را ببوسد به باطن می زند خنجر دودستی
هر که عیب دگران ،پیش تو آورد و شمرد ؛ بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد!
شده آیا که تو دلتنگ کسی باشی و او بیخیال تو کنار دگری خوش باشد
گاه می خواهم بگویم دوستت دارم ولی این حواس مادرم بیش از فتا جمع من است! ارس آرامی
شده یک باره کسی قلب شما را بِدَرَد باز هم قلب شما درد و بلا را بخرد؟
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
ما بر در عشق حلقه کوبان تو قفل زده کلید برده
به چشمانت قسم همچون دو چشمم دوستت دارم بجز تو باید از هر چیز و هر کس دست بردارم
گرچه عمری باعث ویرانی قلبم شدی بوسه بارانم کن امشب تا ببخشایم تورا
تو مرا دیوانه کردی عاقبت با یک نگاه.. چشم از تو بر نمیدارم. به دیدارت خوشم...
دلخوشی یعنی همین یعنی میان غصه ها یک نفر باشد که با یک بوسه درمانت کند
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم گشت از لطف رب
ای توبه ام شکسته از تو کجا گریزم ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم
کی باشم من که مانم یا نمانم تو را خواهم که در عالم بمانی
آن قدر تو را به شعر می نویسم تا تمام شود جان در شعر فارسی ارس آرامی
تیتر اخبار حوادث چه کساد خواهد شد اگر آن چشم سیه مست تو در خواب باشد ارس آرامی
از طعم لبت هرچه سرودم همه کذب است ناخورده می، از حالت مستی چه توان گفت ارس آرامی
گفتم لب تو را که دل من تو برده ای گفتا کدام دل چه نشان کی کجا که برد
خانهٔ اسرار تو چون دل شود آن مرادت زودتر حاصل شود
هیچکس در روز سختی در کنار من نماند سایه هم تا بر زمین خوردم مرا تنها گذاشت
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده
آشکارا نهان کنم تا چند؟ دوست می دارمت به بانگ بلند