مطمئن باش اگه خدا آرزویی رو میندازه تو دلت قدرت رسیدن بهشم را بهت میده
خدا زمین رو گرد آفرید تا به انسان بگه همون لحظه ای که فکر می کنی به آخر دنیا رسیده ای درست در نقطه آغاز هستی
آدم خلیفه تنهای خدا روی زمین است امپراتوری که گاهی باید برگردد یه آخرین سلاح ش ... و سلاح او گریه است
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟ می کشم ناز یکی تا به همه ناز کنم...
خواهر که داشته باشی قلبت به خانه ای می ماند که همیشه ی خدا چراغ یک اتاقش روشن است
چشمان ِ تو گل ِ آفتابگردانند به هر کجا که نگاه کنی ، خدا آنجاست ...
به شبهای تاریک و تلخِ جدایی خیال ترُا چون دعا دوست دارم قسم بر دوچشمانِ غم ریزِ مَست ترا من به قدر خدا دوست دارم
لبهایت فتوا می دهند ، به شروع عشقبازی، به تکثیر شیرینِ یک گناه ! امشب خدا هم چشم از ما بر نخواهد داشت !!!
دست خدای منّان ، رو قلب ما نوشته قسم به نام عباس ، کرببلا بهشته تو دستم و گرفتی ، من اینو خوب می دونم تا عمر دارم به عشقِ ، کرببلات می خونم درد غریبیِ تو ، عقده ای در گلویم گریه ی بر غم تو ، عزت و...
حرف امشب و دیشب نیست من مدت هاست تو را از خدا آرزو می کنم
هر بار که استخاره کردم، خوب نیامدى! بهتر بگویم؛ اصلاً نیامدى...!!! حالا تو را در تک تکِ دانه هاى تسبیح جستجو میکنم... این بار براى داشتنت، پاى خدا را وسط کشیده ام!
هر کجا میروم ظلم می بینم و همه می گویند خدا جای حق نشسته می شود از جا بلند شوی تا سر جایش بنشیند
به تو فکر می کنم! مثل خدا به کافر خویش...
تو نباشی؛ چرا دو صندلی؟! تو نباشی؛ چرا دو پنجره؛ دو تخت؟! تو نباشی؛ مثل این است که وارد بهشت شوی؛ خدا رفته باشد ..
در اولین مسابقه که مربیگری میکردم، کردم و از خواستم که برنده باشم، اما نبردیم فهمیدم تیم هم دارد پس از آن به بعد کردم. زندگی نامه
بر سرم قرآن و دستانم به سوی آسمان از خدا می خواهمت امشب اجابت می شوی؟
روز دختر مبارک و خداوند لبخند زد و دختر افریده شد ...
خدای عزیزم زندگیم امشب یه کم بهم ریخته میشه کمک کنی درستش کنیم
براى یک شروع تازه با خدا ، هرگز دیر نیست.
جلو من از درد حرف نزن. زندگی من پر از لجبازی های بین من و خداست...
اومدیم اخر شبی با خدا درد و دل کنیم دیدیم نوشته last seen a long time ago
(برای کسانی که به شماحسادت میکنند اینگونه دعا کنید) پروردگارا اگر در این جهان کسی هست که تاب دیدن خوشبختی مرا ندارد چنان خوشبختش کن که خوشبختی مرا از یاد ببرد
آخر ای دوست ،نخواهی پرسید که دل از دوریِ رویت ،چه کشید سوخت در آتش و ،خاکستر شد وعده های تو ،به دادش نرسید داغ ماتم شد و،بر سینه نشست اشک حسرت شد و، بر خاک چکید آن همه عهد، فراموشت شد چشم ِمن روشن، روی تو سپید جان به...
چاقو اسماعیل را نکشت آتش ابراهیم را نسوزاند نهنگ یونس را نخورد دریا موسی را نبلعید با خدا باش تا نگهبانت باشد ...!