متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز
شیرینی حضورش را تلخ میکند .
بگذار پایان تو را غافلگیر کند،
درست مثل آغاز...!
ما اینروزها بیشتر از هر چیز به خودمان احتیاج داریم
خودی که برای خودش آسایش را بسازد
هر روز با یک ریتم جدید بیدار شود
کوک ساعتش را عوض کند و کمی
ذهن تکانی کنیم
ساعت باید الگوی خوبی برای ما باشد
راه خودش را میرود
یک نفر از اون...
خوشبختی داشتن انسان هایی است
که قدر بدانند و بمانند
و نبودن انسان هایی که
به تو یاد دادند به هرکسی نباید وابسته بود🌱
گاهی اوقات دور می شوی ، از انسان هایی که کنارت بودند
انسان هایی که از آنها یاد گرفتی ، آنهایی که خوبی و معرفتشان مثل و مانندی ندارد .
ولی این رسم زندگی ست ، تو باید هرچه از آنان آموختی را به همراه خود نگه داری و هر...
نه درد و رنج های من مال توست و نه خوشی های تو برای من
من منم و توهم تویی ، تو برای خودت و من هم برای خودم
میدانی کدام درد من برای توست؟
آنجایی که در چشمانت می گریستم و از کنارم گذشتی ، آنجایی که من برای...
من چای خوش طعم و گرمی بودم!
اما دریغ از توجهِ تو...
حواست به صدای تلوزیون پرت شد..
من تلخ شدم،سرد شدم...
اما تو!
تو...
فقط چایت را عوض کردی:)💔
امان از تو:]
همه چیز با یک خداحافظی تمام شد.
گاهی آنکه برایت همه ی جان می شود، آنکه برایت لبخند لبانت می شود، آنکه برایت....، با یک خداحافظی کنار گذاشته می شود و راه جدایی در پیش گرفته می شود.
با یک خداحافظی همه ی جان و لبخندت را کنارش می گذاری...
هروقت حس کردی
حالت میزون نیست
خودت به دادش برس،
یه قهوه تو یه کافه دنج
خودت رو مهمون کن
به خودت حرفای قشنگ بزن.
حواست باشه این وسط ها
یه دل هست که تو صاحبشی،
نذار فکر کنه فراموشش کردی
بخند، خنده هات قشنگن....
فائزه حیدری
آرزویم این است
باران ببارد
هیچ کودکی
از بی چتری
التماس خرید آدامس هایش را
از هیچ عابری نکند
هر دم که ساز خواهش دل پر صدا شد
تیر های مشکل ساز یاس آلود رها شد
پس قلم توکل گرفتم و جرئه ای دوات صبر خواستم
تا قلم زنم که چگونه نقشه برآب نقشه ی تیرها شد.
زینب ملائی فر
مهم نیست کی و کجا اشتباه کردی
واسه ی چی بوده؟!
این اشتباه تجربه شد واست !
از این نظر میتونی جنبه ی مثبتش رو
ببینی تا اینکه خودتو سرزنش کنی
مهم نیست به هرحال ! چون تو بدون تمرین وارد صحنه ای شدی که بنظر اشتباه میاد
میخوام بگم...
تو اگه حتی تَمامِت رو واسشون بگذاری
باز یه جایی باید خودتو ازشون کم کنی
هیچوقت واسه کامل شدن
به آدمای نصف و نیمه اضافه نشید
وقتی هستی ، خیالشون راحته
اما وقتی خودتو پاک میکنی
تازه یادشون میاد یه نفر بوده که خیلی بودنش موثر بوده
و چقدر آماده...
این تیکه از شعر ایرج میرزا هست که میگه:
گفتند چنینیم و چنانیم
دریغا !
خیلی قشنگ میگه که ؛
اثرانگشت زبان آدمها خیلی مهم تر و تاثیر گذار تر از اثرانگشت دستشونه!
آره خب آدما مثل اثر انگشت میمونن
فقط جاهایی که خودشون لازم میدونن تعهد میدن!
نه با...
زندگی زیباست ؛
فقط کافیست چشمانت را خوب باز کنی ،
آنوقت است که عاشق زندگی میشوی!
نگاه کن ؛
به انسان هایی که انسانیت را از بَرَند ، نه کسانی که تنها نام انسان را یدک می کشند !
بنگر ؛
به افرادی که نه تنها دل نمی شکنند...
موضوع انشایم که شدی، آنقدر نوشتم و خط زدم که کاغذ و قلم زخمی شاعرانگی هایم شدند. قلمی که زخم میزد، کاغذی که زخم می خورد. خونی از جنس جوهر که جدال من با آرایه ها را نمایان می ساخت.
به راستی... چه باید می نوشتم از کسی که نوشتنم...
|فائزه✍︎︎
.
.درمن کسی صدایم میزند،به گمانم دیوانه شده
دلش میخواهد از پنجره اتاق لحظه ای به پرواز درآید
یادلش میخواهد لیوان قهوه اش را در هوا پرت کند
یادلش میخواهدبی هیچ هدفی باصدای بلند موسیقی بخواند وبرقصد
میخواهد دیوانگی کند بی آنکه کسی دیوانه خطابش کند
کنترل کردنش کمی...
«بسم الحبیبة عیون البحر»
کویر بودم که دریای چشمانت غرقم کرد.
بعد تو
بزرگ ترین خلیج این هستی منم.
به قلم:مأوا مقدم زاد
من هیچوقت نمیگم تنهایی رشد کردم، اگه دلم شکست تنهایی تیکه هاشو جمع کردم، اگه گریه کردم تنهایی اشکامو پاک کردم یا هر جایی رسیدم خودم بودم و خودم. یا شعرای قشنگ به هم ببافم که خودم پشت خودم باشن و بس!!! نه.
پشت رشد کردن من از هر نظر...
مثلا یه نفر باشه باهاش درد و دل کنی،باهاش کافه بری،کنار خیابون یا پیاده رو،رو جدول بشینی باهم ساندویچ بخورین،پایه ی دیوونه بازی های همدیگه باشین،وسط پیاده رو توی شلوغی جوری باهم قدم بزنین که انگار جز شما دوتا هیچکس توی اون پیاده رو یا حتی توی شهر نیست،باهاش تفریح...