سیامک عشقعلی جادوگر شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سیامک عشقعلی جادوگر شعر
ما باز می آییم...
آبی تر از دریا!
از کوچه ی دیروز
همراه با فردا!
با وسعتی از نور
با آسمانی شاد!
هم شوق با بوسه،
از هرچه غم آزاد!
با چشمه ها هم فصل
با رویشی پربار!
ما بازمی آییم
با عطرِ گندم زار!
در انتهای شب
اندوه مغلوب...
هرچقدر هم این سیاره خشک باشد
کنار رودی
در دامنه ایی
بالاخره یک شاخه گل سرخ پیدا می شود
برای شروع عشق
که عشق؛
مادر بودن است!
مثلا:
دوباره گندم می کاریم در کوشاکوشی معصومانه
احساس می بخشیم به رقص شاخه های سیب
نان می پزیم در تنور لبخند
تو...
باز هم تب کرده احساسم ببین
ای خدای کوچک اشعار من!
می نویسم با تمنا با جنون
تا بخواند عشق بی تکرار من
باز هم می بوسمت در عطر گل
ذهنم از پروانگی سر می رود
ای تو تنها آرزوی قلب من
با تو رویایم چه زیبا می شود!
کهکشان...
بی تو شکستم با خود، در به درت بودم...
گرچه نبودی اما، همسفرت بودم
بغض و جنون در من؛ با یاد تو می خواندم:
شب به گلستان تنها منتظرت بودم
◾ شاعر: سیامک عشقعلی
با من بمان تا خنده هایم جان بگیرد
نگذار عمرم در غمت پایان بگیرد
چیزی ندارم جز همین دیوانه بودن
با ماندنت شاید سری سامان بگیرد
سیلم که یک دریا جنون در سینه دارد
ای وای اگر با بغض سرگردان بگیرد!
یعقوب می ترسید با این فکر، روزی
مصری شود...
آسمونم غرق لبخند
شوق خورشید و تب ماه...
می گیرم دستاتو خانم!
عشق؛ من؛ تو؛ حسبی الله!
تیر مهرت خورد به قلبم
این شروع سرنوشته!
اومدی با برف با دی
بودنت اردیبهشته
گرمم از آتیش عشقت
کوره ی مردادم آره!
اینقدر شیرینی که من
تا ابد فرهادم آره!
ای دلیل...
شیرین من! ای دلربا! ای خوب دلخواه!
خانم! ای کاشانی زیباتر از ماه!
یاس امین الدوله باشم کاش هرروز
وقتی که می آیی تو با لبخند از راه...
خوشبو کنم حال و هوایت را به شعری
خان دلم هستی و من یک رعیتم؛ آه!
زیبایی ات از حسن یوسف کم...
بی خبر هستند مردم، بی خبر
مانده در قلبم جنونی سینه سوز!
شعرهایم را به آتش می کشد
دختری که دوستش دارم هنوز...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
دشت گل آورده ای با روزهای باتو بودن
من شکفتم غنچه دادم در هوای باتو بودن
باتو باور کردم این را، زندگی گاهی چه زیباست
یادگاری شد برایم ماجرای باتو بودن!
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
چشم هایت دوباره باز کن با بوسه هام
ای دلیل خوب این دلدادگی صبحت بخیر!
من معطر می شوم با خنده هایت؛ تا ابد
سبز از گل باش، سبز از سادگی؛ صبحت بخیر!
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
گفتی بنویسمت غزل می خواهی!
غمگین شده ای و راه حل می خواهی!
بوسیدمت از بهانه ات فهمیدم
انگار فقط کمی بغل می خواهی!
🟪 شاعر: سیامک عشقعلی
گفتی بنویسمت غزل می خواهی!
غمگین شده و راه حل می خواهی!
بوسیدمت از بهانه ات فهمیدم
انگار فقط کمی بغل می خواهی!
🟪 شاعر: سیامک عشقعلی
زندگی را زندگی کن!
با عبورت، بی بهانه
تا ابد در این تکاپو
مثل رودی جاودانه،
آسمانت سبز از عشق
لحظه هایت رو به فردا
خنده باشد میزبانت
گرم باشی مثل دریا
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
از حال دلم کاش خبر داشته بودی،
ای بی خبر از من که قرار دگرانی!
هرچند نشد باتو بچینم غزل از عشق
باز از تو نوشتم که نبینی و نخوانی...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
بگذار بنوشم تب چشمِ عسلت را
یک لحظه بپوشم گل خوشبو! بغلت را
از هرچه که زیباست به قدری به تو دادند
پیدا نکند هیچکس اینجا بدلت را
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
آره من جادوگر شعرای عاشقانه م و
همه ی مدعی هارو پشت سر جا می ذارم!
شعر من به قلب هرکسی نشسته جز تو
واسه ی همینه هیچوقت شعرامو دوست ندارم!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
پسری که تورو با تموم قلبش می خواست
اونی که به چشم هرکسی به جز تو زیباست!
غرور گرگ داره! کوه غصه توو دلش!
اونی که همه میگن وجودش دریاست!
اونی که توو خیابونای شهر مرد شده
عشق تو چرا براش مثل یه کهنه درد شده؟
اونی که به پای...
شده در کوچه ی باران زده آشوب شوی؟!
به صلیب غم یک خاطره مصلوب شوی؟
شده با یاد کسی در تب و شب گریه کنی؟
و نبینند و بخندی و خودت خوب شوی؟!
و چه تلخ است که با ابر و غزل بغض کنی
بزند رعدِ جنون، سنگ شوی! چوب...
وقتی که ساحل می رود همدردِ دریا می شود
وقتی که شب با خنده ای بی وقفه فردا می شود
می بوسمت! می بوسمت! آن لحظه با یک دشت گل
یادت بماند آخرش، یا می شود! یا می شود!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
ناز سرانگشتانت
مهمان بوسه ی فرشته هاست!
حتی ابلیس،
به سجده افتاده برابرت، معصومانه!
گل ها غنچه می دهند در ستایش تنت!
چشمه ها به پاکی ات
غبطه می خورند!
تو را بهشت تفسیر می کنند آینه ها!
تو را زیبا می خوانند کلمات!
تو را خدای کوچک
تو را...
امروز می خواهم هوایت را ببوسم!
زیبا شوی من چشم هایت را ببوسم!
آنقدر خوبی! باوقاری! مهربانی!
خانم! می خواهم صفایت را ببوسم!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
هجوم غم آمد شدی دلسرد!
جهانت اگر شد سراسر درد
به مو می رسد قصه اما نه!
خدا ناامیدت نخواهد کرد!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
به شعرهای عاشقانه سلام!
به خنده های بی بهانه سلام!
کشیده ام به بوسه چشم تو را
ای عشق تا ابد یگانه سلام!
□ شاعر: سیامک عشقعلی