شعرزیبا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرزیبا
تاب می خورم بر سکوت اندیشه
که از عصیان سطرها
بر لایه ها ی پاییز زرد می شود
ای اشتیاق پریدن، در ژرف ترین گذر گاه.
برم گردان!
به بند ناف بریده
به تعادل آفتاب
به لبخندی تازه
مریم گمار
جا مانده است در دلِ من ردّ پای تو
این است ماجرای من وماجرای تو
باید بَدَل شوم به قناری دراین جهان
وقتی پُراست حنجره ام از صدای تو
یاشاخه شاخه جنگلِ آتش شوم ویا
آشفته مثل دود شوم در فضای تو
ای آنکه چادر از سرت افتاد بی هوا!...
عُبور، آخرِ سر اِتفاق می افتد
به هر بهانه سفر اِتفاق می افتد
درخت باش و بمان روی ریشه های خودت!
قبول کن که ثَمر اتفاق می افتد!
کنار پنجره ی شب نشسته ای بی تاب
صبور باش !سحر اتفاق می افتد
تُویی که زندگیَت مثل قهوه ی قَجریست !...
تا زن حواسش را گم نکند
لای شب بوها و سر نخورد
بر صدسال تنهایی مریم
از گلوی این سطرها
مجال آفتاب چکیده می شود
بر هفت پنجره
برنصف النهار موهاش
مریم گمار
زن رسیده
به بی وزنی خواب، گره خورده
به چَشم های سه بعدی پنجره
رگ های بریده اش آماس
در ضلع دوم دست هات
مریم گمار
زن رسیده
به بی وزنی خواب،
گره خورده به چَشم های سه بعدی پنجره
رگ های بریده اش آماس
در ضلع دوم دست هات
جیغ می کشد دشت
تا سکوت پنجره
در فرم دیگری
گل بگیرد در صورت باد
نور را کشیده
به آبی رگ ها...
با نبضی تند
تا...
دنیا چقدر فاصله انداخت بین ما !
تو جنگل شمالی و من ساحل جنوب
درخت بی سرو سامان شده است بعداز تو
پرنده سر به گریبان شده است بعد از تو
بهار دست تکان داد ودور شد از من
هوا ،هوای زمستان شده است بعداز تو
هزار پنجره ی پُر غبارم وانگار-
-زمانِ قحطی باران شده است بعداز تو
کسی که آینه دار سپیده...
یک کوه نمک نذر دو چشمان سیاهت
ای جان و تن و دیده به قربان نگاهت
این رسم بُتان نیست فنا کردن عاشق
یک عمر بمانم نگران چشم به راهت !!؟
بهزاد غدیری شاعر کاشانی