شعر سپید
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر سپید
ابر هست،
مهتاب نیست،
حوض هست،
آب نیست،
بید مجنون چرا بی تاب نیست.
گردش ماهی قرمز،
روشنای مهتاب،
رقص سیب ها روی آب،
دیگر نیست.
که می داند این همه تلخی برای چیست
شادی نزدیک است،
میان گل های حیاط،
پشت شمعدانی ها،
همسایه شمشادها.
تا صبح راهی نیست،...
کاش دیدارمان به زمستان افتد،
به دی، به بهمن،
تا که سپیدی موهایم را در لابلای
شاخه های سنگین و سپید کنم نهان.
کاش دیدارمان به پاییز افتد،
به مهر، به آبان،
تا که سرخی رویم را بین برگ های همچون آتش سرخ پاییزی کنم پنهان.
در این سودا،
مانده...
جوی آبی پر آب،
سبزه هایی زیبا،
بوی گل ها در هوا،
بلبلی آواز خواند.
در کنار جوی، باغی آباد،
حصارش از سرو بلند
خوشه های انگور،
دانه ها به رنگ ارغوان،
بوته های خوشرنگ،
مرد باغبان خندان.
صدایش را می شنیدم از دور،
لب آن آب روان.
پای من...
آسمان آبی، آفتابی.
نسیم خنک می وزد.
من در سایه نشسته ام،
روی فرشی از چمن.
شاخه های درخت می لرزد.
گنجشک ها سرخوش،
پرستوها سرمست،
کلاغ ها هم به مهمانی ما آمده اند،
برای آنها هم دانه هست.
بازی اسب ها از دور پیدا بود،
خنده هایشان چه زیبا...
درقرن خاکستری
وشعله های خاموش عشق
نازا کردن ِنطفه ی زمین
در بغلگاه هوس
آتشی ست
زیر خاکستر
نسرین حسینی
کودک درونم
بهشت بودنت را
مستانه قدم برمی دارد
جاریِ تو مصداق تمام بودن هاست
سکوت گلو
حرفهای نگفته را
در پچ پچ چشم هایمان
فریاد می زند
بودنی در جبران تمام نبودن ها
وهزاران راه نرفته
هزاران قدم راکد
تاریک ذهن
در روشنای چراغ دیده ات
پیوند می زند...
کدام من؟
آینه تصویرم را انعکاس نمی دهد
چه کسی می داند تیک تاکِ ساعت؛
ما را به کدامین لحظات وعده می دهد؟!
قربت یا غربت؟ شیما رحمانی
همینم
اثیری در امتداد جاده
در شمارش قدم های زده نشده
و حوصله چهار چرخ سر رفته
که کلافه ملق می زند
دره عمیق و متروک را
دنده معکوس قشاع
گریزان از بند هوس
در تماشای آخر دو کوه
گریخته از دره
پاره می کند
رشته خاطرات را
مریم جوڪار...
منم آن؛
جسدِ رویِ بُرجِ سکوت،
در تیررَسِ منقارِ چرک آلودِ کلاغانِ قیل و قال پَرَست
تویی آن؛
نسیمِ فَرَح بخشِ درآمده از بادگیرِ بهشت آئینِ محمدتقی خان
که؛
خوش می نوازد در سردابه یِ خاموش و خلوتِ وجود.
هُرمِ نفس هایت
این، منم که؛
هر شب را
با تو صبح می کند
اِی ناآشناترین آشنایِ من
و هر روز این انوارِ طلاییِ خورشید نیست که مرا از خواب بیدار می کنند،
بلکه؛
هُرمِ نفسهایِ تُو ست
که از هزاران فرسخ آن طرفتر بر گوشِ جانم می دمند.
درود...
گیلاس لب هایت را از کدام باغ می توان چید؟
و لیموی سینه هایت را!
اصلا بگو
زیبایی تو در تشبیه به کدام گل
می تواند وجه شبه باشد؟
انگار هیچ شاعری نمی داند
که زیبایی را تو آفریده ایی!
هرجا که خنده بر لب ها غنچه بست
هرجا که...
میگفتی سیگار نکش !
میکشیدم اما دوست داشتم...
میگفتی شبا زود بخواب !
دیر میخوابیدم اما دوست داشتم...
میگفتی تنهایی جایی نرو !
میرفتم اما دوست داشتم ...
میگفتی حرف گوش کن باش !
نبودم اما دوست داشتم...
الان سیگار نمیکشم ،
شبا زود میخوابم ،
تنهایی جایی نمیرم ،...
ای صدایت بهشتی ترین موسیقی همیشه!
ای نگاهت بوسه گاه کلماتم!
این دست ها
چه معصومانه می مکند گرمای عشق را از دستانت!
و چه کودکانه
در آغوشت به خواب رفته این مرد،
که طعم ملیح خنده هایت
در وسعت جهانش
به جریان انداخته ترنم خشکیده ی رود را!
حافظه...
تاب می خورم بر سکوت اندیشه
که از عصیان سطرها
بر لایه ها ی پاییز زرد می شود
ای اشتیاق پریدن، در ژرف ترین گذر گاه.
برم گردان!
به بند ناف بریده
به تعادل آفتاب
به لبخندی تازه
مریم گمار
باز می گردم
از نیمکت چوبی پارک
به درختی پُر آواز
رضا حدادیان
ای ستاره
که رازِ روشنی ات برای
تاریکی فاش شده . . . !
مرا به جهانِ نور
دو بینی باران پشت پنجره
مرا
به آغاز آدمیزادی خویش برگردان
شاید
که جای شیر
از عصاره ی شعور
سیراب شوم . . .!!
زن رسیده
به بی وزنی خواب، گره خورده
به چَشم های سه بعدی پنجره
رگ های بریده اش آماس
در ضلع دوم دست هات
مریم گمار
زن رسیده
به بی وزنی خواب،
گره خورده به چَشم های سه بعدی پنجره
رگ های بریده اش آماس
در ضلع دوم دست هات
جیغ می کشد دشت
تا سکوت پنجره
در فرم دیگری
گل بگیرد در صورت باد
نور را کشیده
به آبی رگ ها...
با نبضی تند
تا...
وقتی شب ها
یادت قلبم را تنگ میکرد و
بالشتکم را با رغبت در آغوشک حل میکردم
فهمیدم تو یک خیالی
و من خام ترین شاعرِ عاشقِ این شهر...
مأوا مقدم