صبح است و خورشید با انگشتان طلایی می کوبد بر پنجره ات ؛ بیدار شو! بگذار زندگی از دریچه ی چشمان تو آغاز شود...! ️️️
آدم هاى دیگر را نمیدانم، در من اما .. اولین حسى که هر روز صبح بیدار میشود؛ دوست داشتنِ توست ...
هر صبح پروانه می شوم️ به هواى باز شدنِ چشم هایت..
هَر صُبح شروعِ تازه اے است از زندگی ؛ کہ من بہ نگاه ِ تو اقتدا می کنم نَفس های ِ تازه تازه را...
آنچه روشن بکند صبحِ مرا خنده ی توست... ️️️
می شود جهان را در آغوش کشید هر صبح که عشق از زیباییِ خورشید گونه ی رُخت جان می گیرد...
گفتم ای دل، نروی؟خار شوی، زار شوی بر سرِ آن دار شوی بی بَر و بی بار شوی نکند دام نهد؟خام شوی، رام شوی؟ نپَری جلد شوی،بی پر و بی بال شوی؟ نکند جام دهد؟کام دهد، ازلب خود وام دهد؟ در برت ساز زند، رقص کند،کافر و بی عار شوی؟...
جھان بر مدار لبخندهای تو زیبا می شود هر صبح که با افق نگاهت عشق را بر حریم آغوشم می گشایی ...! ️️️
آرزویم همه این است ڪه هر صبح ، دلم بہ صداےِ تپش قلب تو آغازشود...! ️️️
تو همان صبحِ عزیزے و دلیلِ نفسے کہ اگر باز نیایے بہ تنم ️ جانے نیست ... ️️️
صبح آغاز ماجرای جدیدی ست از دوست داشتنمان وقتی طلوع چشم های تو شهر دلم را گرم می کند
صبح و ِطلوع شعر و غزل ، ناشتای تو یعنی سلام ، زنده شدم با دعای تو
هر روز، کمی زندگی است؛ هر بیدار شدن و بلند شدن، کمی تولد؛ هر صبح تازه، کمی جوانی؛ هر بار به استراحت رفتن و خوابیدن، کمی مرگ.
زیبایی جهان به خنده های قشنگ توست ، بخند که جهان زیبا شود هر صبح ز خنده های تو...
صبح که می شود سایه ات را بر دلم پهن کن آفتاب رویت شگون دارد در این هنگامه ی صبح... ️️️
صبح بدون تو مگر بخیر می شود️ دلم ️ جز به نگاهِ تو به هیچ آفتابی گرم نیست ...!!
دستانت را میگیرم و عطر صبح را با هم نفس میکشیم لبخند میزنی. و جرعه ای از چای ات را آرام مینوشی زل زدن در چشمان تو️ صبحم را به عجیب ترین حالت ممکن بخیر میکند
صبح تنفس هوای توست گرم لبخندهایت عشق که سر می رسد، از چشم هایت عسل می ریزد می نشیند، بر لبانم غرق لذت می شود، دوست داشتن دلی که دارد جانم را شیرین می کند ... ️️️
- اولِ صبح را هیچ چیز بخیر نمی کند.. جز دو خط شعرِ فروغ ، دو فنجان چایِ غزل و یک دلِ سیر نگاه به چشمانِ تو که مخاطبِ این شعری ️️️
بیا و روی صبحهایم نازل شو از عطر تنت مستانگی دل را رقم بزن و نگاهت را به شیدایی دستانم گره بزن چه می شود این صبح اتفاق بیفتی ؟
صبح است و صفا هست و صدای نم باران امروز چہ زیباست نگاه خوش یاران چون موسم عشق است و بهاران دل انگیز سر زنده کند نغمه و آواز هزاران
بی شک صبح صدای خنده های توست. هر صبح که میخندی من یک دلِ سیر زندگی میکنم. ️ ️️️
صبح میشود و من از پشت پلک های خواب تو را میبینم که به تماشای خورشید ایستاده ای چشم باز میکنم به تماشای تو به امروزم خوش آمدی ... مولایی ️️️
می شود جهان را در آغوش کشید هر صبح که عشق از زیباییِ خورشید گونه ی رُخت جان می گیرد! ️️️