در آی از دَرَم ای صبح آرزومندان که سوخت شمع من از انتظارِ خندهى تو
مرا به صبحی بخوان که در آن طلوع می کنی ️️️
خورشید هرجای آسمان که میخواهد باشد صبح من آن دمیست که تو پلک میگشایی و زیبایی چشمانت را به رخ خورشید میکشی
اول صبح فدای تو شدن را عشق است ... غزلی ناب برای تو شدن را عشق است ...! خواب آلودهام و مَنگ و خمارم ، امّا مست درحال و هوای تو شدن راعشق است ...! ️️️
کارِ دیگری نداریم ! من و خورشید برای دوست داشتنت بیدار می شویم هر صبح ... ️ ️️️
آسمان خورشید را میان بازوان خودش گرفته توهم بیا بغلم کن و با بوسه ای صبحم را بخیر کن..️ ️️️
لبخندِ ت کم از خورشید نیست؛ بعد از طلوعِ خنده ی تو صبح میشود...
هرصبح در بازار دنیا به خوشبختی چوب حراج میزنند ! اینکه ما قدم برنمیداریم و قیمت پیشنهاد نمیکنیم داستان دیگریست ... خوشبختی پیداکردنی نیست ، بدست آوردنیست !
آرزو می کنم اون بالاسری خیلی زود شب های طولانی زندگیت رو به روشن ترین صبح گره بزنه...
خورشید هر صبح یادآور این نکته است که میشود از اعماق تاریکی ، دوباره طلوع کرد ..
When I wake up in the morning , Youre the first thing on my mind ... وقتی صبح بیدار میشم ، تو اولین چیزی هستی که تو ذهنمه ...
ما کسى را نداشتیم برایش گریه کنیم به خیابان زدیم کسى را پیدا کنیم، هیچ کس نبود براى خیابان گریه کردیم که هیچ کس را نداشت خیابان براى ما گریه کرد که هیچ کس را نداشتیم؛ گریه کردیم گریه کرد گریه کردیم گریه کرد گریه کردیم و همین طور خوابمان...
بی شک صبح صدای خنده های توست هر صبح که میخندی من یک دلِ سیر زندگی میکنم
ما کسی را نداشتیم برایش گریه کنیم به خیابان زدیم کسی را پیدا کنیم هیچ کس نبود برای خیابان گریه کردیم که هیچ کس را نداشت خیابان برای ما گریه کرد که هیچ کس را نداشتیم گریه کردیم گریه کرد گریه کردیم گریه کرد گریه کردیم و همین طور خوابمان...
هر صبح کلاغی روی آب پر می نشیند منقارش را شانه می زند و از باتلاق بزرگ خبر می آورد در من اما ، هر صبح کبوتری می میرد
صبح یعنی پرواز قد کشیدن در باد چه کسی می گوید پشت این ثانیه ها تاریک است گام اگر برداریم روشنی نزدیک است
اگه اول صبح یه آدم عوضی رو ببینی ، یه آدم عوضی رو دیدی ؛ ولی اگه تمام روز به آدم های عوضی بر بخوری ، پس خودت یه آدم عوضی هستی !
ما تو خونمون وقتی سالاد الویه درست میشه تا یک هفته صبح ظهر شب وعده غذاییمون همونه آخرش برای اینکه تموم بشه باهاش درزای دیوارو میگیریم!
صبح می بوسم تو را ، شب توبه میگیرد مرا صبح مشتاقم ولی شب حال استغفار نیست
خوبِ من صبحِ زمستانت بخیر دائما صبحِ سحرخیز و دل انگیزت بخیر
تا نیاراید گیسوی کبودش را به شقایقها صبح فرخنده در آیینه نخواهد خندید ...
صبح که شعرم بیدار میشود میبینم بسترم سرشار از گُلِ عشق توست و عشق تو آفتاب است آنگاه که درونم طلوع میکنی و میبینمت
امروز صبح دیگریست ... به لبهایت گلهای سرخ بزن گردنبندی از مرواریدهای دریا ناخنهایت را به رنگ دلم رنگ کن
از ورقگردانیِ وضعِ جهان غافل مباش صبح و شامِ این گلستان انقلابِ رنگهاست !