متن صبح
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات صبح
بفرست برایم غزل و عطر گلاب
هر صبح که سرمست کند ؛ همچو شراب
تا چرخ زنم شاد ، به همراه نسیم
ای دوست به نغمه ی چَنگ و رَباب
-بادصبا
همپای صبح بیا
و با دست های سبزت
فاصله را بردار
پنجره ی امید را به رویم باز کن
من آمدنت را
به قلبم نوید داده ام
مجید رفیع زاد
صبح،
شروع نیست...
صبح،
یعنی ادامه!
- کتایون آتاکیشی زاده
صبح آمده خورشید جهانم برخیز
لبخند بزن از دل و جان شورانگیز
تا همچو گل یاس شوم در بستان
از شوق شکوفا و ز شادی لبریز
-بادصبا
لبخندِ تو را همیشه جانا عشق است
صبح آمده آن خنده ی زیبا عشق است
رخسار تو برده آبروی مهتاب
مهتابی و آن قامتِ رعنا عشق است
-بادصبا
لبخند بزن ، آمده صبحی دلخواه
لبریز غزل گشته ، چه زیباست پگاه
رقصان شده بر شاخه ی گل پروانه
خورشید جهان، بوسه زده بر رخ ماه
-بادصبا
جهانم شد به لبخند تو زیبا
نگاهت کرده دل را مست و شیدا
دل انگیزاست صبحم با تو ای گل
که از عشق تو روزم همچو رویا
-بادصبا
هوای با صفایی دارد آنجا
چه نارنجِ طلایی دارد آنجا
گل بابونه با عطرِ گلِ یاس
چه صبحِ دلربایی دارد آنجا
-بادصبا
می شود در چشمان شیرین تو به خواب رفت،
و یک بیستون نقش بر طاق خیال زد،
و با نوایی تیشه فرهاد، صبح را چشم باز کرد...
ارس آرامی
صبح یعنی
تو بتابی و مرا زنده بخود گردانی
هر صبح
به استقبال چشم هایت می آیم
پنجره ی قلبت را می کوبم
و لحظه ی باشکوه افق چشم هایت را
به انتظار می نشینم
طلوع کن
که محتاجم
به یک مژه بر هم زدنت
مجید رفیع زاد
تو نبودی و صبح به دلداریِ ما آمده بود
گفتمش خاموش! بی او تا اطلاع ثانوی شب است
ارس آرامی