گذشت میکنم تا آسایش داشته باشم به فراموشی میسپارم تا لبخند بزنم سکوت میکنم تا با کسی بحث وجدل نکنم چشم پوشی میکنم چون هیچ چیز ارزش ناراحت شدن ندارد صبر میکنم چون بینهایت به خدا امیدوارم
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
من صبر میکنم تا آدمها خودشان ارزش و لیاقتشان را در زندگی ام تعیین کنند...
به رسم صبر باید مرد آهش را نگه دارد اگر مرد است بغض گاه گاهش را نگه دارد...!
جانم باش نوشدارو بعد مرگ فایده نداره جانم باش رخ نمایان کن و این ماه شب تابانم باش جانم باش داد از دل بیقرارت شدم ای فریاد از دل صبر من رفته دگر برباد از دل داد از دل داد از دل...
فقط برای تو ساکتم نه این که فراموشت کرده باشم صبر کرده ام ببینم توهم دلتنگ می شوی ؟ .
معلول... فردی که به اطرافیانش درس صبر و استقامت آموزش میدهد. روز جهانی معلولان گرامی باد
فراموش کردنِ هیچ کس سخت نیست! کافی ست کمی صبر کنی... آدم ها؛ خودشان ثابت میکنند؛ که لایقِ فراموشی اند... . .
آنقَدَر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد تیر دیوانه شد ، مرداد هم از شهر رفت از غمت ، شهریور بیچاره حلق آویز شد
دل داشتیم ، دادیم جان بود،عرضه کردیم چیزی که یار خواهد صبر است و ما نداریم...
…خدایا ……هزار هزار مرتبہ شڪر …برایِ عزیزانی ڪہ دارم …برایِ جایی ڪہ هستم …و برایِ همۂ الطافت شڪر… ……فقط ڪمی حالِ خوب و ڪمی صبر…… …تا قدرِ داشتہ هایم را بدانم و یادِ نداشتہ هایم هم نباشم
ای مرگ! بیا که زندگی کشت مرا من کاسه ی صبری ام، که لبریز شده
خدا صبری بده به قلبی که ، چیزی رو میخواد و نمیشه .
امروز یکی زنگ زد.. در رو باز کردم نذری آورده بود... کاسه رو گرفتم گفتم دمت گرم داداش قبول باشه... صبر نکرد کاسه رو بدم.. جیغ میزدو به سمت خونشون می دویدو میگفت... مااااماااااان چرا نمیزاری این سیبیلامو بند بندازم
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم از دل تنگ گنهکار برآرم آهی کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم بگشا بند قبا...
تا می خواهم از تو دل بکنم صیر می آید! چقدر این عطسه های پاییزی را دوست دارم
من صبورم اما ! آه... این بغض گران صبر چه میداند چیست...
خدایا امشب از تو صبر میخواهم به ما بیاموز در هر شرایطی بدانیم تو از همه مهربانتری و هر آنچه برایمان رقم میخورد جز خیر و مصلحتمان نیست
خدا هیچ وقت * دیر * نمی کنه هر چیزی رو تو زمان درستش بهت میده کمی صبر داشته باش!
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
برای رسیدن زمان مناسب صبر نکن زمان برای تو صبر نمیکنه
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست...
چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر ، سحر نزدیک است هر دم این بانگ ، بر آرم از دل وای! این شب چقدر تاریک است