مرا کز عشق می سوزم ز دوزخ چند ترسانی کسی از مرگ می ترسد که در دل خوف جان دارد
تلخ، مثل قصه ی دردآور سربازها زخم، مثل خاطرات پیکر سربازها شانه خالی می کند فرمانده در اوج نبرد تیر گاهی می رسد تا باور سربازها جنگ را شطرنج می دانند شاهان دلیر شرط می بندند گاهی بر سر سربازها! جنگ تنها راه بردن نیست وقتی عشق هست سکه ی...
همه پهنای دلم موج به موج عشق توست کاش از دست تو یک قطره محبت بچکد
یکی باید باشد از جنس تو از آرام ، پُر از عشق ، پُر از سکوت محکم بغلم کند و آرام در گوشم بگوید : خیالت راحت ... من خیال حضورت را به دنیا نمیفروشم
صبح را با نگه ناب تُ بیدار شدن یعنی عشق
زندگی یک نفر تا وقتی ارزش دارد که ارزش را از راه های عشق، دوستی، خشم و عطوفت به دیگران منتقل کند.
تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی شناسند
️گره بزن آغوشی را به تنت که دلتنگ توست عشق در وقت نیاز آغوش میخواهد ️و یک شانه ی محکم ️️️
از زلزله و عشق خبر کس ندهد، آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...
صبح تنفس هوای توست گرم لبخندهایت عشق که سر می رسد، از چشم هایت عسل می ریزد! می نشیند، بر لبانم! غرق لذت می شود، دوست داشتنِ دلی، که دارد جانم را، شیرین می کند .
دوست داشتنت در من زیسته است سالهاست من عشق را از چشمان تومیشناسم ️️️
پنجشنبه ها به خاکِ دلم می روم به بغض شعری زِ عشق، از غمِ تو خیرات می کنم
ای عشق! تو که قصّه و افسانه نبودی در چشم من این گونه غریبانه نبودی آن قدر که من عاشق و مجنون تو بودم لیلی من ِبی کس و دیوانه نبودی هم در دل من بودی و هم درد دل من! در خانه ی من بودی و همخانه نبودی من...
و زخم های من همه از عشق است از عشق، عشق، عشق
عاشق نشوم، دل ندهم، پس به چه کوشم؟ جز عشق، دگر بهر چه کار است دل ما؟
گویند بخوان یاسین تا عشق شود تسکین جانی که به لب آمد چه سود ز یاسینی ؟!
تو باشی، قهوه ای باشد کنارش فال هم باشد و در فنجان تلخم ذرّه ای اقبال هم باشد چه می خواهد مگر دیوانه ای مثل من از دنیا؟ در اوج قلّه ای باشد به پشتش بال هم باشد من از خاطر نخواهم برد رنگ چشمهایت را عسل فاسد نخواهد شد...
آبانِ زیبا، آبانِ عاشق آبان امروز یکم آبان است. من به آبان ارادتی ویژه دارم. «آبان» نام کوچکم است، «پاییز» مادرم و خِش خِش، صدایم. هر بار که برگی از شاخه افتاد بیشتر باور کردم که اتفاق ها به همین آسانی می افتند. به همین سادگی… و تو عابری شاد...
در انتقام و عشق زن وحشی تر از مرد است
دختر شهریور! گندم موی ترا مهر دستان طلای خورشید چه فریبا زیبا دانه دانه رج رج چه شکیبا بافته... آن خدای باور اولین و آخر شعر این مزرعه را به لطافت با عشق همچو دیبا تافته... غزل صورتی یاد محبتهایش همچو گوشواره به قلب و جانم نغمه خوان، آویز است......
عشق یعنے داشتن تو نگاه ڪردن توے چشمات و نفس ڪشیدڹ ڪنارت بیشتر از این چیزے نمےخواستم ️️️
هیچ وقت عشق رو گدایی نکن چون چیز با ارزش رو به گدا نمیدن
جز عشق برای ما پایانِ قشنگی نیست ... موسوی
عاشق که شدی کم نگذار فکرت قلبت زبانت همه ات را تقدیمش کن به عشق سیاست نمی آید...