کاش شبی بیاید که با هم ستاره بِشماریم جایِ غم، آرامش موج بزند بین مان دور شود دلتنگی از دلِ مان
کنار دریا قدم میزنم می خواهم تمام تورا خاطرت، عطر جا مانده ات را به موج دریا بسپارم نمیدانم خاصیت دریاست... عاشق باشی عاشق تر میشوی شاعر باشی شاعر تر نمیدانم فقط میدانم دوباره با موج دریا در آغوشت گرفتم.....
باز از کجایِ این شهر رد شدی که باد عطرَت را انداخته به جانم، که دیوانه شدم...
"عزیزِ لحظه های من" دلم شانه های امن تو را میخواهد چه کنم دل است و کارش عاشقی "عشق " کاری کرده به هر بهانه ای هوای "تو" را کند.
خنده یِ اول صبح ات چه شیرین است آدم دلشِ نمی آید از "تو" چشم بردارد....
اینقدر عطر ِآغوشت عمیق هست... تا عمق وجودم فرو رفته یقین دارم "تو" با بهار آمده ای این طور ... دل بُردن را فقط ، فصل بهار خوب بلد است.
اگر هر صبح لبخندِ دلنشین ات ونگاه مهربانت برکت زندگی ام باشد چیز دیگری از " خدا "نمیخواهم جز همیشه بودنت در کنارم.
پاییز آماده رفتن شده تیک تاک رفتنش را می شنونم و زمزمه بر روی لبش که زمستان خوبی در راه است اما اگر ... تو با اولین برفش بیایی...
با تو بودن دل نشین تر می شود این ساعت های آخر پاییز... شب یلدا هرچه بلند تر حال من بهتر و بهتر...
کاش میدانستی من درهوای تو نفس می کشم بی هوایت منی در کار نیست....
دوست ندارم در فصل دیگری عاشق شوم " پاییز "حال وهوای دیگری دارد پر از شعرهای عاشقانه است حتی دلتنگی هایش شیرین تر است با بوی زردترین برگ هایش می شود زندگی کرد عاشقی در " پاییز " شعری ست همیشه شنیدنی... مژگان بوربور
باران می بارد و چه زیباست بوسه ی قطره هایش بر تن زمین و زیباتر عاشقانه هایی که جاری شده در هیاهوی این شهر تو بگو چرا من باید زیر بارش این باران و هیاهوی این عاشقانه ها تنها با خاطرات تو قدم بزنم؟ چرا؟
تو مثل هیچ کس نیستی نگاهت! لبخندت! چشمان دل فریبت! تو ! قشنگ ترین زن تاریخی در نگاهِ من
آنقدر از عشق میگویم که صدای سکوت توبشکند... دنیا پر شود از صدای عشق تو...
جمعه یعنی هجوم خاطرات تو...
من پر از یاد توام؛ تو مرا یادت نیست....
چه عذابی ! من باشم و دل..... با عطر باقی مانده..... بر روی پیراهنت.....
پاییز... آرام آرام قدم بردار که تو " فصل" عاشقانه هایی و " من" تنها...!
آتش عشق تو بارید دیوانگی در من جوانه زد....
حساس شدم به تو که همیشه کنارم باشی در آغوش ام باشی این همه حساسیت مرا روزی دیوانه می کند....
تو نیستی در میان ازدحام این شهر پنچ شنبه های من رنگ و بوی جمعه را می دهد
شعر من از آتش عشق توست که روز و شب شعله میکشد به جان خسته ام....
تو بهترین بهانه ای برای بی قراری ام بیابوسه بزن به جانِ من تا آشوب به پا نکرده دلِ....
"پاییز" همه ی عاشقانه ها را با خود آورده فصل باران نم نم و... رنگ تند نارنجی تنها یک چیز کم دارد یک "همراه" آن هم از جنس تو فقط تو