و پاییز در انتظار زمستان بود و شب در انتظار روز و عشق در انتظار عشق..
شبیلدا سهمپاییزاستو شبهایبیتو،سهممن...
یه پاییز دیگه هم از رفاقتمون گذشت یلدات مبارک رفیق
یک نفس مانده زمستان که به منزل برسد آخرین جمعه ی پاییز تو را کم دارم...
پاییز هم گذشت و به جز حسرتش نماند مثل خودت که رفتی و دیگر نیامدی
ای دل به سرد مهری دوران صبور باش کز پی رسد بهار چو پاییز بگذرد
جمع شدیم/دورِ پاییز/حافظ هم خاموش
ای اتفاق کوچک ساده پاییز دارد تمام می شود نمی افتی؟
آرام شده ام مثل درختی در پاییز وقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد
منطقی نیست پاییز باشد باران شرشر ببارد ولی تو نباشی ...
ای غم انگیزترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان بی تو...
برگ ها زخمی/پاییز گنجشک ها را/چال کرد پشتِ میله ها
کاش میشد تموم نشه گرمای آغوشت وسط این همه دل سردی های پاییز
صبح پاییز/افتاده روی روزنامه ها/آفتاب درون جدول
برای پاییز امسال رنگی نمانده...
پاییز را دوست دارم تو را به من بخشیده...
برگ ها می ریزند/ورق به ورق لای پاییز/فریاد درختان
آذر آمد که روی لبهای پاییز انار بگذارد
و تو بکرترین منظره ای مثل درخت پرتقال که در پاییز به بار نشسته باشد
این پاییز تو را کم دارد برای قدم زدن وگرنه من آدم خانه نشینی نیستم...
آذر آمده که روی لبهای پاییز انار بگذارد و او را به دستهای یلدا بسپارد
چتر باران را /بهم زد / توفان / پیاده رو / رقص پای پاییز
تنهایی نام دیگر پاییز است هر چه عمیق تر برگ ریزان خاطره هایت بیشتر...
و عشق پنهانی ترین راز پاییز است...