ای غم انگیزترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان بی تو...
برگ ها زخمی/پاییز گنجشک ها را/چال کرد پشتِ میله ها
کاش میشد تموم نشه گرمای آغوشت وسط این همه دل سردی های پاییز
صبح پاییز/افتاده روی روزنامه ها/آفتاب درون جدول
برای پاییز امسال رنگی نمانده...
پاییز را دوست دارم تو را به من بخشیده...
برگ ها می ریزند/ورق به ورق لای پاییز/فریاد درختان
آذر آمد که روی لبهای پاییز انار بگذارد
و تو بکرترین منظره ای مثل درخت پرتقال که در پاییز به بار نشسته باشد
این پاییز تو را کم دارد برای قدم زدن وگرنه من آدم خانه نشینی نیستم...
آذر آمده که روی لبهای پاییز انار بگذارد و او را به دستهای یلدا بسپارد
چتر باران را /بهم زد / توفان / پیاده رو / رقص پای پاییز
تنهایی نام دیگر پاییز است هر چه عمیق تر برگ ریزان خاطره هایت بیشتر...
و عشق پنهانی ترین راز پاییز است...
یه پاییزه دیگم از رفاقتمون گذشت یلدات مبارک رفیق !
زیبا تویی که در دل پاییز بهار را با خود به خانه می آوری...
برگ به برگ هدر می دهی پاییز را به پای نیامدنت...
هوای پاییز جون میده واسه مچاله شدن تو بغلت
همین باد/پاییز را زمین زد/تن زخمی زنجره ها
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز
و این همه زیبایی و غم تقصیر تو نیست به مادرت پاییز رفته ای...
پاییز فقط با تو قشنگتره
من بی تو همان پاییز همیشگی ست... بهارم می شوی؟!
یهو چِش وا کردیم دیدیم دلمون واسش ریخت، مثِ برگای پاییز..