خوب یادم هست پاییز بود و من کنار زخمهای چرکی انار عاشق شدم...!
بی پاییز هم به پای تو می ریزم
باش بی تو پاییز بی تو باران مرا خواهد کشت
به پاییز بگید حاجی دیر اومدی ایران ما خیلی وقته برگامون ریخته
قاب این پاییز سهم من از نبودنش
در دلم اندوه هزار جنگل بی برگ پاییزیست
تو از فصل پاییز زیبا تری من از فصل پاییز تنهاترم
برانکارد آرام آراممیرفت خش خشِ برگها
زرد،سُرخ،ارغوانی برگ های مهر آویزان در بازیباد
ابری نشو / پاییزکم دل خوش به لبخند توام...
باش! بی تو پاییز بی تو باران مرا خواهد کشت.
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند با رنگ های تازه مرا آشنا کند
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
پاییز را در کنار تو دوست دارم
نیفتاد مثل پاییز آن اتفاق زرد او سبز بود و گرم
با رفتنت زود تر از هر کس به پاییز رسیدم
پاییز دلتنگ ترین دختر سال است که بغضش زیر پای آدمهای تنها می شکند...
من پاییز را خوب میشناسم تنها که باشی باختی...
کمی از پاییز یاد بگیر! دارد می آید... *تو * قصدش را هم نداری...!
چه حکایت عجیبی است هوای پاییز! تنها را تنهاتر می کند و عاشق را عاشق تر
بی پاییز هم به پای تو می ریزم!
بگذر تابستان / بگذر... حال من با تو خوب نمی شسود / پاییز حال مرا خوب می شناسد
ای باران / تابستان هنوز در حسرتت می سوزد اما تو در آغوش پاییز می باری
برای من که برگی نمانده تا به باد دهم پاییز فقط شرمندگی ست