هوای دلم را داشته باش وقتی زیر باران قدم می زنی و خیابان های زیادی در ازدحام زیباییت زیر دست و پا له می شوند !
به زانو کشید شب را شب های قدر
دستانم هیچوقت دروغ نمی گویند وقتی تنهایی ام را در آغوش می کشم چقدر نزدیک است طعم تلخ وگزنده ی خالی بودن از تو
چشم به راهند مسافران در ایستگاه عشق به انتظار
یک پنجره لبریز از انتظار چند دیوار بغض گرفته گلدانی فراموش شده در کنج اتاق شعری ناتمام و شاعری مچاله در تنهایی خویش تمام دار و ندار خانه است بی حضور تو !
باران دلتنگی هایِ ابری بود که گم شد و هرگز راه خانه را پیدا نکرد
بی شعور است بال پرواز . گنجشک دل
روز یا شب هر دو زیباست در چشم خدا
تمامِ کوچه های دلم منتهی میشود به تو تو در تمامِ منی و من ولی همیشه تنهایم
هیچ کس نمی دانست که این زن دراین سالها چه کشید آرام شکست وبه اندوه عشق رسید
لذت دنیا کم نبود اگر غم نبود .... تهی از زندگی با خیال تو زنده ام ... بی تردید آرزوی منی دل زنده به امید دیدارت می گذرانم ثانیه های مرده را
بنشین پای گهواره ی دل شاید تاب بیاورد زندگی درمقابل چشمانت دست وپا نزنم مرداب آرزو را
تنی به آب شعر زدم شُر...شُر اشک
بعدِ تو نیازی به گور نیست خاک بر سرِ آروزهایم کرده ای
قهوه اگر تلخ است چه انتظار بیهوده ای ست شیرین کامی فال را
خاطراتِ نگاهِ شیرین یادگارِ چشمانِ عسلی
هزار شانه دارد فرشی که موهایش کوتاه است
چین و چروکِ چهره ام امضای دستِ روزگار
انتظار تکلیف آدینه ها
گاهی لحظه ای اندیشیدن به «تو» سفری می شود طولانی ترین
شکنجه ها هم مدرن شده اند هر چه میگویم نمی شنوند.
می شود میهمان تابستان بود و از دستانِ آفتاب فنجانی گرمی سرکشید میشود با لباس خزان چشم در چشم پاییز گذشت میشود روی چمن های یخیِ زمستان پابرهنه قدم زد و تنها با «تو» و به بهاری چون «تو» رسید می شود...
حوصله سکوت اگر سر رفت! چاره دگر فریاد است
سرکه و سیر نمی خواهد هفت سینِ بی تو دلم خودش می جوشد