خواستم گریه کنم، قلب صبورم نگذاشت وقت زانو زدنم بود، غرورم نگذاشت
من روی دِل تو کار کردم یک عُمر امّا نشذم سنگ تراشی قابل...
عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد کفش می ساید و می خندد و در می بندد
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر درد آنجا که عمیق است، به حاشا برسد...
هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای با هر قدم که دور شدی استخوانم شکست
گلی نزد به سرم زندگی ، اجازه دهید خودم گلی بگُذارم سر مزار خودم
چون می نگرم به کار عالم بهتر هر مسئله چند وجه دارد در بر ، . از منظر شعر ...آه بیچاره درخت از منظر جبر ...آه بیچاره تبر .
سلام غربت زیبای صبح فروردین رسیدم و نرسیدی سراب چله نشین
سلام دختر اردیبهشت ممنوعم نگاه آخر حوا . بهشت ممنوعم
سلام پنجره ی نیمه باز خردادی ترک ترک شده در کوچه ها ی آزادی
منم که غربت مرداد را وجب کردم شب نیامدنت را دوباره شب کردم
رسیدم از وسط امتحان عشق و خطر به کارنامه ی مردود ظهر شهریور
خزان رسید و شب کوچه را تصرف کرد و مهر در بغل کاج ها توقف کرد
و بعد نوبت آبان رسید و بارانش شب عذاب و خیابان راهبندانش
تمام پنجره های جهان مکدر بود درست اخر صف ایستگاه آذر بود
هزار دانه ی اسفند ماند بر دستم دو سایه دود شد و سالنامه را بستم
و شاعرانه ترین ماه ، ماه بهمن بود
که دی سوار شد و آسمان به حرف آمد و پشت بند دوتا ابر تیره برف امد
از عشق همین خاطره می ماند و بس ! گلدان لب پنجره می ماند و بس ! ازآن همه چای عصر گاهی با هم بر میز دو تا دایره می ماند و بس !
از حباب نفسم می فهمم چیزی از من ته دریا مانده مثل جا ماندن قلاب در آب؛ بدنم در بدنت جا مانده...
ای همقطارِ آخرین رویا کجایی؟ ای بی تو من مجنون بی لیلا کجایی؟
مرا سیاه نکن آدم زغال فروش مرا چکار به این کوچه های فال فروش؟ مرا چکار به این قوم قیل و قال فروش؟ گرفته حالم از این شهر ضدحال فروش
خواستم گریه کنم قلب صبورم نگذاشت وقت زانو زدنم بود غرورم نگذاشت
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر ! درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد