نه اینکه فکر کنی دوستت ندارم،نه! برای آدم دلمرده عشق بی معناست
دل براى خود نمی نالد در این وادى، عبث! این جرس گمگشته اى دارد که شیون مىکند
اغیار محو چاک گریبان او شدند پیراهن دریده ی ما را کسی ندید
با بوسه هات کار دلم را تمام کن "در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست"
دلبری می خواهم از جنس وفا و معرفت آنکه من ، دلبر تصور کردمش ، دلبرنماست
مخابرات جهان را به تنگ آوردی ز بس که عاشق و دلداده پشت خط داری
برده داری می کنی معشوق بورژوازها بوی الکل می دهد بلوای تیرامیسو ات
شهرِ بی حوصله ام باز به حرف آمده است به خیابان بزن ای دوست که برف آمده است!
دلم را شهردار شهر عشقت کن که بنویسم به روی تابلوهای خیابان: دوستت دارم
به خدا غیر خودم چشم بدوزی به کسی مثل مو در جهت باد به هم می ریزم
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
به دوست گرچه عزیزست راز دل مگشای که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز
مرا یاران به صحرا جا نهادند گذشتند و مرا تنها نهادند
شبها گذرد که دیده نتوانم بست مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
بی نظیری،هیچ کس حتی کمی مثل تو نیست عشق اول! عشق آخر!گنج نایابم تویی
لبت شیراز و چشمت اصفهان و خنده ات گیلان پر از مستی و راز و شوق هستی روح ایمانم!
چشم تو معدن زیبایی و آرامش و راز عاشقم، عاشق چشمان تو ای حضرت ناز
ای چراغ شب تنهایی دل بی تو هر شب،شب یلداست ،بیا
من ...زرد شدم ...خشک شدم ...بس که ندیدی پاییز زمانیست که در باغ نخندی
تا حریم گرم آغوش تو تن پوش من است بیخودی دلواپس سوز زمستان نیستم
دوستت دارم و میخواهم تو را دیوانه وار حس و حالم را همین اقرار بهتر می کند
آتش بگیر تا که ببینی چه می کشم احساس سوختن یه تماشا نمی شود
در فراقت گل ما بو، می ما رنگ نداشت حال ما بی تو چو احوال تن بی سر بود
جاوید ، بی تو بودن پوچ است و هرز و باطل یلدای با تو بودن بهتر ز عمر جاوید