بی من تو هر جا که هستی دلت شاد امشب ..
باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست
تمام آرزویم است سرودن غزل ز تو و شرح دلتنگی ام...!
سهم من از یک یاد هر شش ساعت یک فنجان دلتنگی تلخ است...!
تا که رفتی از کنارم ناگهان باران گرفت ابر هم گویا توان این جدایی را نداشت...
باران گرفته است کنارِ نبودنت باران گرفته است همان جا که نیستی تکرار میکنم که کمی بیشتر بمان تکرار میکنی که نباید بایستی
پاییز پشتِ خنده ی مان داد میکشد دستِ مرا خیالِ تو در باد میکشد در من...کسی شبیه تو فریاد میکشد حالا کجای شهر و در آغوش کیستی
انتظار را باید از مادر شهید گمنام پرسید! ما چه میفهمیم معنی دلتنگی را . . .
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
میان این همه هست آنکه باید نیست
آنقَدَر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد تیر دیوانه شد ، مرداد هم از شهر رفت از غمت ، شهریور بیچاره حلق آویز شد
از خودم برایت بگویم؟ از خانه، از خیابان، شهر، صدای پایِ ما، شب؟ از کجا برایت بگویم عشق من! جایی که تو نیستی، گفتن دارد؟
بی تو جهانم خالیست
وقتی تو اینجا نیستی پاییز جایش خالی است همچون درخت کاج پیر از سبز بودن خسته ام...!
این غم انگیز ترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان... بی تو
هوای آمدنت دیشبم به سر میزد نیامدی که ببینی دلم چه پر میزد
برگ به برگ هدر می دهی پاییز را به پای نیامدنت...
در نبودت چیست کار من به جز گریان شدن
تو بخند همین برایم کافیست گور پدر تمام دلتنگی ها
ویرانم مگر نمی بینی صدایم بم است!
دلتنگی یعنی، ایستادن کنار پنجره، زل زدن به کوچه ای خالی... وفکر کردن به اتفاقی که، هیچ وقت رخ نخواهد داد..
به تنگ آمد دلش ترکید...... انار
نیمکت/بو می کشد/تنهایی را/پارک/خیس شده است
آقای قاضی دلتنگی مثل نَشتی گازه... نه صدایی داره نه بویی و نه هیچ رنگی، امّا آروم آروم میکُشتت....