پاییز پشتِ خنده ی مان داد میکشد دستِ مرا خیالِ تو در باد میکشد در من...کسی شبیه تو فریاد میکشد حالا کجای شهر و در آغوش کیستی
انتظار را باید از مادر شهید گمنام پرسید! ما چه میفهمیم معنی دلتنگی را . . .
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
میان این همه هست آنکه باید نیست
آنقَدَر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد تیر دیوانه شد ، مرداد هم از شهر رفت از غمت ، شهریور بیچاره حلق آویز شد
از خودم برایت بگویم؟ از خانه، از خیابان، شهر، صدای پایِ ما، شب؟ از کجا برایت بگویم عشق من! جایی که تو نیستی، گفتن دارد؟
بی تو جهانم خالیست
وقتی تو اینجا نیستی پاییز جایش خالی است همچون درخت کاج پیر از سبز بودن خسته ام...!
این غم انگیز ترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان... بی تو
هوای آمدنت دیشبم به سر میزد نیامدی که ببینی دلم چه پر میزد
برگ به برگ هدر می دهی پاییز را به پای نیامدنت...
در نبودت چیست کار من به جز گریان شدن
تو بخند همین برایم کافیست گور پدر تمام دلتنگی ها
ویرانم مگر نمی بینی صدایم بم است!
دلتنگی یعنی، ایستادن کنار پنجره، زل زدن به کوچه ای خالی... وفکر کردن به اتفاقی که، هیچ وقت رخ نخواهد داد..
به تنگ آمد دلش ترکید...... انار
نیمکت/بو می کشد/تنهایی را/پارک/خیس شده است
آقای قاضی دلتنگی مثل نَشتی گازه... نه صدایی داره نه بویی و نه هیچ رنگی، امّا آروم آروم میکُشتت....
شش فروردین است جیبهایم را میگردم خوب باز کمبود بهار است اینجا شش جهت، قحطی توست.
کلماتی بفرست که خلاصم کند از دلتنگی که منوّر بزند در روحم. .. مین خنثی شده را هیچ امیدی به عوض کردن این منظره نیست
نخ باران به سرانگشت تداعی تو وصل است یاد میآورمت ابر میآوریام.
بی حضور تو رنگ های زندگی محو می شوند، بسان آبی که از اسفنجی فشرده شده بر زمین می ریزد و من هنوز وجود دارم. خشک و خاک آلود.
فرقی ندارد روزهای تابستان یا شب های زمستان بی تو همه چیز طولانیست
گاهی خوابت را میبینم ؛ بی صدا ، بی تصویر ! مثل ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از سر دلتنگی ...