چاک پیراهن و یک بوسه ی ناب از لب تو ترس رسوایی اقوام مسلمان سلام
روزی که نماند دگری بر سر کویت دانی که ز اغیار وفادارترم من
خودمانیم رفیقان به کسی بر نخورد هر هوس را به غلط عشق حسابش کردیم ...
به دست دوست یا که به آغوش امن عشق این بار اعتماد کنی، خاک بر سرت؛
مثل دیوار ترک خورده پس از زلزله ها گاه دل ها ز سخن های کسی می شکند . .
خسته از زندگی، کاش خدا رحم کند... زود امضا بکند برگهٔ استعفأ را...
یا دست رفاقت نده و دست نگهدار یا تا ته خط ،حرمت این دست نگهدار ...
عشق سعدی یک طرف، معشوق حافظ آن طرف! عشق من اما ز آن دو سرتر و زیباتر است...
در قضاوت همه حق را به تو دادند، ولی نکته اینجاست که من راز نگه دار ترم . .
عاشق آن نیست که هر لحظه زند لاف محبت مرد آنست که لب بندد و بازو بگشاید . .
سر نخی از مویت افتاده به دست یک پلیس حال می فهمدچرا این قتل ها زنجیره ایست...
یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟ کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد .
برخی از الفاظ در لَفافه معنای عجیبی می دهند دهخدا یادش نبوده کوه را باید برادر می نگاشت
سر به راه بودم و یک عمر نگاهم به زمین آمدی سر به هوا، چشم به راهم کردی .
چهار فصلِ زندگی بی تو برایم مرگ بود آرزوی زندگی در فصلِ پنجم کرده ام!
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
حجاب روی تو شوق مرا دو چندان کرد گناه اگر بنویسند ، پای اسلام است
من به دنبال کسی بودم که "دلسوزی" کند همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
ما یک شراب کهنه بدهکار دلبریم گرگیم و سال هاست کسی را نمی دریم
آغوش تو خشخاش و لبت الکل خالص آماده شدم کار دلم را تو بسازی ...
لحظه خندیدنت قند و شکر ریزی ز لب طعم شیرین لبت سوغاتی از قم می شود
از برای ناز تو بازار غرق مشتریست جان من بیرون نیایی که تورُّم می شود
یار من زیبا و چشم شور دشمن ها زیاد می سپارم عشق خود را من به دست وَاِن یکاد ...