غصه هایت را به برگ های درختان آویزان کن چند روز دیگر می ریزد!
تمام جاده های جهان می روند بخانه برنمی گردد مسافری که دل به جاده سپرده است !
فکر نکن کم آورده ام نشسته ام نه! دارم نبودنت را از این دوش به آن دوش می کنم
سلام یعنی آرزوی سلامتی آرزوی آرامش آرزوی روزگار قشنگ شعری قشنگ تر ازین ؟
رفت،رفت... زمین را به آسمان هم بدوزی هنوز هیچ پروانه ای به پیله بر نگشته است!
کاش توی این شب سیاه یکی می آمد از آن سو ؛بی خبر : - توی تاریکی چرا نشسته ای؟ بیا برای تو یک مُشت ستاره چیده ام !
هنوز فکر میکنم ماه یک زن است دیشب ماه شده بودی!
با تو هم حتا دلم برایت تنگ می شود چه کرده ای زیبا! تیرت انگار بجانم نشسته است .
زندگی همین لحظه های کوچکی ست که داریم به چیزهای بزرگ فکر می کنیم !
تو بگو تا تو چند پنجره چند فریاد ؛مانده !
حال مرا که می پرسی خوب می شوم!
تو برفی آرام می باری و می روی و من یک عمر نبودنت را چکه خواهم کرد!
دل ات که گرفت دیگر فرق نمی کند داری برای کدام دردت گریه می کنی!
آدم که دلتنگ می شود زود به زود می میرد
از رویای باغ که رج به رج برای تو بافتم دیگر بخانه برنگشته ای وُ من دیوانه ؛ دارم هنوز فکر می کنم پیراهن گلدار چه به تو می آمد !
هوای تو امشب چگونه است؟ در من امشب یکی دنبال چتر می گردد !
برای تسخیر قلعه ی من سرباز نیاور چشمت را که ببندی فرو می ریزم!
کاش فقط دوست هم بودیم می رفتیم گردو بازی و کلی کیف می کردیم عشق، تنها حماقتی بود که تنها ترمان کرده است!
بانوی روزهای زرد پاییزم! بیا برویم زیر درخت بید روسری ات را وا کن! بگذار باد خیال کند بهار آمده است به جهنم که از حسادت بمیرد بید!
ای اتفاق کوچک ساده پاییز دارد تمام می شود نمی افتی؟
ای بمیرد درد از هر طرف بنویسی اش شبیه گرگ تو را خواهد درید !
چرا دست از سرم بر نمی داری دلم تنگ است دلم، نمی فهمی؟
خسته ام بانو! خوابم می آید مثل ماهی گلی که از تنگ بیرون پریده و پلک هایش سنگین شده است!
یا خانه تنگ تر شده یا من در خودم جا نمی شوم نفس رفته است نمی آید!