یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
دلبری می خواهم از جنس وفا و معرفتآنکه من ، دلبر تصور کردمش ، دلبرنماست...
گر بسوزی بند بندم از جفامن وفای تو به جان دارم به جان...
قهر است کار آتش گریه ست پیشه شمع از ما وفا و خدمت وز یار بی وفایی...
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود...
گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هستتا ریشه در آب است امید ثمری هست...
چه شد که قدر وفا هیچ کس نمیداند...
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟...
او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال...
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم...
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد آن را که وفا نیست ز عالم کم باد...
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا روزی وفا کنی که نیاید به کار من...
عشقنه مجنون میشناسد نه لیلا راعشق ماندن میفهمد و وفا را......
آنکه به من وفا نکرد مرهم تو نمی شود ...!...
سینه ی آسمان پر از تقدیر استای رفیقان همسفروفا بیاموزید ......
رفاقت بار سنگینی ستکسی بر دوش می گیردکه یک دنیا وفا دارد....
بسیار خلافِ عهد کردی، آخر به غلط، یکی وفا کن......
همه رفتند از این خانه ولی غصه نرفتباز این یار قدیمی چه وفایی دارد...
وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدافغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست....
هرچه بلا کشیدممن از وفا کشیدم......
به سلامتی اونایی که از پاکیشون دوستی آغاز میشه،از صداقتشون دوستی ادامه پیدا میکنه و از وفاشون دوستی پایانی نداره......
دردم این است کسى نیست که در روز وداعکاسه اى آب بریزد ز وفا پشت سرم...
مرا زِ عشق تو این بسکه در وفای تو میرم...
زنهار ! ز کس وفا مجویید که مندیدم همه را و آزمودم همه را...
الفبفضل الفبای وفاابوالفضل...