«صبح» باشد و پاییز و یار در بوسه ی صبح حاجتِ هیچ استخاره نیست!
مهرترین ماه سال شده ام بعد از رفتنت، پائیزِ پائیزِ پائیزم...!
و عشق... درتمام کوچه های شهر جاریست در طلوعِ «صبح پائیز»
پائیز، با مهر ست، اما با «تو» پر مهرتر می شود...
ای عاشقان ! آغوش بگشایید پاییز با باران و شعر و شانه می آید!
این مهر پیشکش پاییزش من فقط مهر «تو» را میخواهم.
بی توشهریور من نسخه ای از پاییز است سی و یک روز قرار است که ابری باشم...
به سمت پاییز سرازیر می شویم روزهای کوتاه شب های بلند و پنجره ای که مرا می بلعد.
و تو همان اناری باش ! که قرار است با پائیز برسد ...
لیلی نام دیگر پاییز است زیباست عاشق می کند و می کشد!
پاییز هم که رفت... ببینم دیگر چه چیزی میخواهد ... این دل را به آتش بکشد ...!
آبان با شکوه من! فردای بعد از رفتنت با ته مانده های پاییز چه کنم؟!...
و من تا ابد! وفادار آن پاییز خواهم ماند که حلقه ی مهر تو را به من بخشید...
سیبهاى پا درختی، هر پاییز کمى سرخ تر لبهاى رُژ زده ام
. آخرین جمعه پاییز شده، پیش بیا ... به غم انگیزی این روز بیاندیش بیا ...
من پاییزم تو مهری... که بر دلم نشستی...
پاییز،آمدنش را با باران جشن گرفت...!
پاییز زن می بود اگر بی شک فریب انگیز بود موهای خورشیدی او پرتاب و شور انگیز بود
آنقدر امیدوار بودم که پاییز دلش نیامد زرد شود...
آنقدر نام تو درخاطره ام سبزاست که هزاران پائیزنمیتواند برگی ازخاطرات باتورا پژمرده کند.
تا به دل مهر تو دارم بیمی از پاییز ندارم
باران چه دلبری می کند برای بهار ! پاییز کم بود بهار هم عاشق شد …
مادرم پاییز شد تا مرا بهاری کند
“مادرم” پاییز شد تا مرا بهاری کند، خدایا، حال و هوای هیچ خانه ای را زمستانی نکن…