پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مانده ام در منجلاب زندگیِ مستعارتار و مارِِ در قمارِ بی گدارِ اقتدارِ قاری دردم برایم اندکی گوش آوریدجای وراجان در میدان نشخوار شعارپهنه ی افکارم از بیهودگی جولان دردجان پریشم در اکاذیبِ از زبان کردگاربر زبان لفظ دریغا ، ریتم داغِ زندگیعاجزم از باجناقانِ بدون شرم و عاروعدهٔ سکسِ بهشتِ بعد مرگم پیشکشفاحشه فرقی کجا با حوری بی بند و بارسال و هر فصلم زمستانست و در پژمردگیغول غارتگر برو ما را ...
قدیما فقط ... یه مال داشتیم ، اما حالا بر اثر پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی ، ده ها و بلکه صدها مال داریم : ایران مال ، مگا مال ، چارسو مال و ... مال های دیگر ......
از آن هنگامی ،که منفعت را طور دیگری برای خود معنا کرده اندهمه چی برهم خوردبهانه ی الکی ساختند تا بروندیا دلیل تو خالی آوردند تا بمانندالبته روش زندگی هر کس به خودش مربوط است!ولی امان از حرفهایی که فکر می کنیم واقعیستو دل بیچاره مان باور می کندشاید دلشان با دل ما فرق داردنازک نیست؛نمی شکندبماند که چقدر خوش به حالشان هم استلیکن بشود و حداقل نزدیک دل ما نشوندبله،جنس مخالف و موافق هم نداردمنفعت طلب؛سکوتش هم بوی منفعت می...
بدی های آدم ها، درقالبِ یک آلبومقرار می گیرد درونِ جاده ی پیچ وخمِ خاطراتتو خوش به حالِ آن کسی که جاده اشجامه ای از شن به تن کرده استگذرِ طوفان خشمگین از روی خاطراتآتشِ درونش را به خواب می کشاند.....
خسته ام از هر چه جانم را گرفت خسته از هر چه توانم را گرفت آمدم تا لحظه ای شادی کنم موج غم زد دودمانم را گرفت این قضاوت ها که مردم می کنند قاتلم شد خانمانم را گرفت تیر تهمت های این نامردمان از جگر تا استخوانم را گرفت تا کجا تا کی بباید خون گریست خون دل خوردن زبانم را گرفت نیش عقرب یا همان زخم زبان عاقبت این نیمه جانم را گرفتسید عرفان جوکار جمالی...
مردم بگفتند و تو بگرفتی و عالم درگرفتشد تمام زندگی سخت، از آن شرمندگی. . به نظرم به حرف مردم، چه خوب و چه بد نباید توجه کردچون اگه به حرف خوبشون توجه کنیم غرور و تکبر ممکنه کل وجودمونا بگیره...اما اگه به حرف بدشون توجه کنید هزاران فکر در روز میاد توی ذهنمون...که مثلا چرا فلانی این حرفا زدهیا...و اینطور میشه که زندگیمون را تباه میکنیم... برای خودتون زندگی کنید☺️✌🏻...
صبرت که تموم شد نرومعرفت تازه از اینجا شروع میشه👽✋🏿ددپول...
اِجتماعی بودنّ با همه صحبت کردن لاس زدَن نیست.؛ اجتماعی بودن یعنی بدونیدّ کجا وبا چه کَسی وبا چه لَفظی صحبت کنید !!!...
کو آن رفیق مدعیِ روزهای سخت؟تا با غم تو عکس بگیرد به یادگار......
مثل درختهای تبر خوردهسربازهای لشگر سَرخوردهدیدند راهشان به خطر خوردهسر پیش هر فلک زده، خم کردند!...
وقتی که چشم لال و زبان، کور و کر شودزخم آن زمان زبان به سخن باز میکند......
پک میزند بهمن به بهمن زخمهایش رامثل زمین قرن حاضر، رو به ویرانیست......
دوربین دستش گرفته زندگیّ لعنتیآمده با گریههایم صحنهآرایی کند!...
یکروز سمت شهر خودم کوچ میکنمبا دردهای کهنه و غمهای بیشمار......
فرض کن در اوج خوشبختی بفهمی تیرهبختیعکس مردی دیگر از کیف زنت افتاده باشد.......
لاس زدن...با این و اون میشه اجتماعی بودن؟پس خیلی ممنون...من همون تعلیمات دینی بمونم بهتره...