جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
آدمازود دوست میشناما سالها باید بگذرهتا یکی رفیق بشه!قربون هر چی رفیق بامرام...
اگه رفاقت شما بیش از هفت سال دووم بیارهشما دیگه دوست نیستید، خانواده اید...
در هوای یاد تو نام رفیق بر تو کم استتو چنان خوبی ک دل از دوریت در ماتم استمن همیشه جای دوست ، تو را برادر خوانمتتو بیش از یک رفیقی من برادر دانمت...
اندوهت را به برگها بسپار!واپسین روزهای پاییزت بخیر، دوست چهارفصل من!یلدایت پر از مهربانی...
یادم باشد که تنهاییم را برای خودم نگه دارم ، و بغضهای شبانهام را برای کسی باز گو نکنم ، تا ترحم دیگران را با اظهار علاقه اشتباه نگیرم ، یاد من باشد که فقط برای سایهام بنویسم ......
گله از دوست ندارم خوش وخرم باشدخودم انگار به من باز خیانت کرده......
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانماز چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم...
تا به امروز هر چه از رفاقت نوشته ام برای او نوشته ام. این یکی را یادم نیست چند سال پیش نوشتم و مناسبتش چه بود:«پرسید فرق بین دوست و رفیق؟ گفتم دوست فقط یک آشناست، یک همکار، یک همکلاسی، حتی یک همسایه. گاهی یک همسفر، شاید حتی یک همراه، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه مثلا. دوستی یک آشنایی ست که با یک سلام شروع می شود گاهی خداحافظی نگفته تمام می شود. یک اشتباه از دوست بیگانه می سازد اما رفاقت ریشه دارد، به روز و ماه و سال نیست، گاهی در یک آن، یک لحظه ...
با دوست مگوی هرچه داری در دل شاید که روزی به دشمنی شد مایل .....
به یادتان می آورم تا بدانید که زیباترین منش انسان محبت اوست ، پس محبت کنید چه به دوست چه به دشمن که محبت دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست ... 👤 منسوب به کوروش کبیر🗓 7 آبان بزرگداشت کوروش بزرگ گرامی باد ♥️...
دوست واقعی از روبرو به تو خنجر می زند....
غریبگی نکننکن غریبگی پسرم!اینجا خاور میانه استو هر کجای خاک را بکنیدوستی / عزیزی/ برادریبیرون می زند!...
با من هزار نوبت اگر نامهربانی کنیای دوست همچنان دل من مهربان توست...
دوست عجب امنیت خوبی ست …میتوانی با او خودِ خودت باشی …میتوانی دردهایت را …هرچندناچیز …هرچند گران …بی خجالت با او در میان بگذاری …!از حماقت هایت بگویی …دوست انتخاب آزاد توست،اختیار توست …!نامش را در شناسنامه ات نمی نویسند …!نامت را در شناسنامه اش نمی نویسند …!دوست عرف نیست …عادت نیست …معذوریت نیست …دوست از هر نسبتی مبراست …!دوست سایبان دلچسبی ست ،تا خستگی ات را با او به فراموشی بسپاری …!به سلامتی همه دوستهای خوب . ....
خطای رایجی است که مردم عشق را بالاتر از دوستی می نشانند و آن را در حکم امری کاملا متفاوت می نگرند. عشق تنها زمانی والا و ارزشمند است که دربر دارنده دوستی ای باشد که بتواند بازتولید شود. با عشق به شیوه معمول، اگر به دوستی منجر نشود فقط می توان لقمه بخور و نمیری به زندگی داد و دست به سرش کرد....
ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و از هر دو جهانم بستان با هرچه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان...
بهترین هدیه یرای دوستوفا است...
غم در دل تنگ من از آن است که نیستیک دوست که با او غم دل بتوان گفت ....!...
دوست های صمیمی هیچ وقت از هم جدا نمیشنشاید از هم دور باشنولی همیشه تو قلب هم هستن...
فرشته ها وجود دارناما گاهی وقت ها بال ندارنبهشون میگن دوست...
نکند فکر کنی / در دل من یاد تو نیست...
نفرین به تو که با زیباترین نقاب به چهره دوست درآمدینفرین بر آن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کردنمی بخشمت …...
بد ترین دشمن تو می تواند بهترین دوستت باشد و بهترین دوست تو می تواند بدترین دشمنت باشد...
دیگران هم بوده اند / ای دوست! در دیوان منزان میان تنها تو اما / شعر نابی بوده ای...
جهان اگر برپاست هنوز کسی / کسی را دوست دارد اگر چه دیراگر چه دور...!...
هیچکی تورو قد خودم دوست نداره...
کلاس آفتابی دانش، آغوش می گشاید برای معلم کوچک و صمیمی اش.معلم، رنگ مهربانی در کلامش می ریزد تا ابتدای سخن «با نام زیبای دوست»، رنگ و بوی عشق بگیرد. آن گاه پروانه رنگی واژه اش از دهان روشن دانش آموزان پر می گیرد و طنین پرحرارت صدا بر گونه سرد تخته سیاه گل می کند....
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟ حالا ما که دوستیم، فردا سر صف میبینمت !!...
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام استسُلطان جهانم به چنین روز غلام استگو شمع میارید دراین جمع که امشبدر مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است...
پیش از آنکه عزادار محرم باشی سعی کن در حرم دوست محرم باشی......
کاش کسی بیاید خیلی بچه گانه آدم را ده تا دوست داشته باشد. کم / ولی واقعی ولی واقعی......
دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید خانه را ول کن بگو من کی کجا باشم؟...
دلم یک فنجان قهوه ی داغ می خواهد و یک دوست که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد...!...
قلبی که هرزه است، گرفتار دوست نیستچشم پلید لایق دیدار دوست نیست...
تو را شبیهِ شب دوست می دارمت!یکدست، یکرنگ بیصدا ، تنها و البته بی پایاندوست دارم...
زندگیت را با لبخند هایت نگاه کن نه با اشکهایتسالهای عمرت را با دوستانت بشمار نه با تعداد شمع های روی کیک تولدتتولدت مبارک دوست عزیز...
الهی همیشه مثل چراغ راهنمایی باشی .لپت همیشه قرمزروی دشمنات زرددلت همیشه سبزتولدت مبارک دوست عزیزم...
داروها و دوستی ها هر دو مشکلات را حل میکنند !با این تفاوت که دوستی ها هیچ وقت تاریخ انقضا ، بها و اندازه ندارند . . .تولدت مبارک دوست عزیزم️️️...
دوست ها مثل باکتری هستند.خوب یا بد زندگی بدون اونها غیر ممکنه...
ستارهها نهفتم در آسمان ابریدلم گرفته، ای دوست! هوای گریه با من . . ....
چتر ها را باید بستزیر باران باید رفتفکر را خاطره را زیر باران باید بردباهمه مردم شهر زیر باران باید رفتدوست را زیر باران باید دیدعشق را زیر باران باید جستزیر باران باید چیز نوشتحرف زدنیلوفر کاشتزندگی تر شدن پی در پیزندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است...
دوست تو کسی است که دشمنانش با تو یکی باشد...
برای دوست داشتن همیشه دنبال بهانه امبرفی بباردآفتابی بتابدنم بارانی بزند بر موها و گونه امبادی بوزدشگفتانه بهانه ها تمام میشوندنه دوست داشتنت...
اگر تو نبودیمن کاملا بیکار بودمهیچ کاریدر این دنیا ندارمجز دوست داشتن تو...
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با منگر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارمکه دیده بر گشودم به کنج تنگنا مننه بستهام به کس دل، نه بسته دل به من کسچو تخته پاره بر موج، رها… رها… رها… منز من هرآن که او دور، چو دل به سینه نزدیکبه من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا مننه چشم دل به سویی، نه باده در سبوییکه تر کنم گلویی، به یاد آشنا منز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟ستاره...
غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوست دارمحالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم...
تو را من دوست می دارمخلاف هر که در عالمبه جز رویت نمی خواهم که روی هیچ کس بینم...
گفتم ای دوست تو هم گاه به یادم بودی ؟گفت من نام تو را نیز نمی دانستم...
دلم یڪ دوست میخواهد ڪہ خیلےمہرباڹ باݜددلش اندازہ ے دریابہ رنگ آسماڹ باشدڪسے باشد ڪہ حرفم رابفهمد با دل و جانش پرستوے دلمراحت بخوابد توے دستانش...
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه منکه او را دوست می دارمولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند...