شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خواستم گریه کنم، قلب صبورم نگذاشت وقت زانو زدنم بود، غرورم نگذاشت...
من روی دِل تو کار کردم یک عُمرامّا نشذم سنگ تراشی قابل......
عاقبت عشق به یک خاطره می پیونددکفش می ساید و می خندد و در می بندد...
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگردرد آنجا که عمیق است، به حاشا برسد......
هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ایبا هر قدم که دور شدی استخوانم شکست...
گلی نزد به سرم زندگی ، اجازه دهیدخودم گلی بگُذارم سر مزار خودم...
چون می نگرم به کار عالم بهترهر مسئله چند وجه دارد در بر ،.از منظر شعر ...آه بیچاره درختاز منظر جبر ...آه بیچاره تبر....
سلام غربت زیبای صبح فروردینرسیدم و نرسیدی سراب چله نشین...
سلام دختر اردیبهشت ممنوعمنگاه آخر حوا . بهشت ممنوعم...
سلام پنجره ی نیمه باز خردادیترک ترک شده در کوچه ها ی آزادی...
منم که غربت مرداد را وجب کردمشب نیامدنت را دوباره شب کردم...
رسیدم از وسط امتحان عشق و خطربه کارنامه ی مردود ظهر شهریور...
خزان رسید و شب کوچه را تصرف کردو مهر در بغل کاج ها توقف کرد...
و بعد نوبت آبان رسید و بارانششب عذاب و خیابان راهبندانش...
تمام پنجره های جهان مکدر بوددرست اخر صف ایستگاه آذر بود...
هزار دانه ی اسفند ماند بر دستمدو سایه دود شد و سالنامه را بستم...
و شاعرانه ترین ماه ، ماه بهمن بود...
که دی سوار شد و آسمان به حرف آمدو پشت بند دوتا ابر تیره برف امد...
از عشق همین خاطره می ماند و بس !گلدان لب پنجره می ماند و بس !ازآن همه چای عصر گاهی با همبر میز دو تا دایره می ماند و بس !...
از حباب نفسم می فهممچیزی از من ته دریا ماندهمثل جا ماندن قلاب در آب؛بدنم در بدنت جا مانده......
ای همقطارِ آخرین رویا کجایی؟ای بی تو من مجنون بی لیلا کجایی؟...
مرا سیاه نکن آدم زغال فروشمرا چکار به این کوچه های فال فروش؟مرا چکار به این قوم قیل و قال فروش؟گرفته حالم از این شهر ضدحال فروش...
خواستم گریه کنم قلب صبورم نگذاشتوقت زانو زدنم بود غرورم نگذاشت...
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر !درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد...
چه استراحت خوبی است در جوار خودمخودم برای خودم با خودم کنار خودم...