سر روی سینه ات می گذارم در انتظار صدای قلبت سرم به سنگ می خورد بر می گردم
در انتظار کَسی، قاصدک از تار عنکبوت می دهم به نسیم
تو عُبور می کنی، من بَهار می کِشَم ابر و اشک و بومِ خیس، انتظار می کِشَم
همین چشم به راهی ها همین انتظارها تو را از چشمم انداخت.
انتظار تکلیف آدینه ها
چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
جمعه یعنی انتهای انتظار
چه حالِ خوبی دارد انتظار اگر کمی نام تو در میان باشد ...
هیچ چیز بدتر تر از زندگی کردن در حالت ِ انتظار نیست..
شبم به وعده و روزم به انتظار گذشت به هیچ و پوچ مرا روز و روزگار گذشت
سر راهت در انتظارم برده هجرت صبر و قرارم جز ظهورت ای گل زهرا به خدا حاجتی ندارم
کاش این جمعه بگوییم به تبریک ظهورش صلوات!
دلتنگی ما به نهایت خودش رسیده یا صاحب عصر،الهی گلباران کنیم حضور مقدست رو
موهایم سفید شد در انتظار کسی که قرار بود با عاشقی روسفیدم کند...
میخواهم عوض شود نقش ها تو در انتظاربمانی و برنگردم مگر در خیالت
درخت شمشاد را دوست دارم که سبز وسر پا درون برف به انتظار نشسته است برای بهار
و بهار که شد چشم بگشاییم شاید در فصل شگفتیِ خوشآیندِ شکوفه ها گلی را بیابیم در انتظارِ شاهزادهی کوچکش، بی تاب …
عطر یک شکوفه ی بهار نارنج ات برای من کافیست بهار، تا آمدنت را به انتظار بنشینم
خودت گفتی که وعده در بهار است، بهار آمد دلم در انتظار است، بهار هرکسی عید است و نوروز، بهار عاشقان دیدار یار است... اللهم بفاطمه عجل لولیک الفرج...
آیا ما سزاوار بودیم تمام خیابان را در باران برویم و در انتهای خیابان کسی در انتظار ما نباشد؟
یک عمر در انتظارِ کسی هستی که درکت کند و تو را همانگونه که هستی بپذیرد و عاقبت درمییابی که او از همان آغاز خودت بودهای ...
آرامشی که اکنون دارم مدیون انتظاریست که دیگر از کسی ندارم !
در آی از دَرَم ای صبح آرزومندان که سوخت شمع من از انتظارِ خندهى تو
عمر ، مانند سوختن یک شمع به پایان میرسد و ما همچنان در انتظار کسی هستیم که درکمان کند ...