سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در صبوح احساس،بوسه می خواهد دلم؛خرابم کن،از جام میگون لب هایت...زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
کوکبه ی آفتابخمار درد تو هستم شراب می خواهمهوای مستی و حالی خراب می خواهمشرنگ شعله عشقم علاج بدنامی استزلال باده و قلبی کباب می خواهماگرچه سردم و خاموش مثل خاکستربه جان خسته خود انقلاب می خواهمقسم به غمزه بودای هر دو چشمانتبه سومنات جمالت صواب می خواهمبزن به زخمه ی تار دلم سرانگشتیکه شور نغمه چنگ و رباب می خواهمدخیل شوکت رویت شدم نگاهی کنتورا بجاه و جلالت جواب می خوهماگرچه لایق کاشانه ات نخواهم شدولی تو ر...
کاش یاد میگرفتیم ...همه دل سنگ نیستن همه بی وجدان نیستن همه فراموش کار نیستن کاش داد میگرفتیم ...وقتی وارد دنیای یه نفر میشیم ممکن اون دنیا دور تا دورش باشه دیوار اما برای ورود شما خراب کرده باشه دیوار هارو کاش یاد میگرفتیم ...دنیای یه نفر رو اگر تغییرش دادیم تا تهش باشم می دونی چرا ؟چون اون دنیا دیگه حال ساختن دوباره نداره کاش یاد میگرفتیم ......
قدیمابچه که بودیم جاده ها خراب بود...نیمکت مدرسه ها خراب بود ،شیرای آب خراب بود !زنگای در خونه ها خراب بود ....ولی ....آدما سالم بودن ... !!!....
اعتماد دخترای وفادارو خراب نکنید که هرزه هارو خوشحال کنید...!...
به کاکتوس زیاد آب بدیخراب میشهحکایت محبت کردنبه یه سری از آدمای زندگیمونه......
گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنیحال ما خوب خراب است به آن دست نزن ....
تو رفاقت عین پَت و مَت باشید، با اینکه دنیا رو خراب میکنن همو خراب نمیکنن...
حسم مث ادمیه ک از تنهایی اعصابش خراب شدو فندکشو ترکوند اما یادش نبود سیگارشو روشن نکرده...
گفتهبودیبلدیحالمراخوبکنی...حالماخوبخراباست،بهآندستنزن!...
هر خرابی رامیشود درست کردجز ذات خراب......
خرابم می کند هر دمفریبِ چشمِ جادویت....
گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنی.. حال ما خوب خراب است به آن دست نزن!...
حال خراب حضرت پاییز،مال منشأن نزول سوره ی باران،به نام توتنها نه من به مهر تو،آذر به جان شدمدلتنگی دقایق آبان به نام تو....
ما دوباره به آبادی برگشتیم.دیر فهمیدیم !رفتن…همه چیز را خراب کرده بود...
و حدس می زنم شبی مرا جواب میکنیو قصر کوچک دل مرا خراب میکنیسر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ایولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی...
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادیز کدام باده ساقی به من خراب دادی ؟...