یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
به نگاهی به کلامی و گهی با بوسهتو چه آسان بلدی دل ببری هر لحظه...
صبح آمده ، برخیز که خورشید تویی در عالمِ نا امیدی ، امید تویی ......
مادرت می گوید از من دور باشی؟خود بگو من به تو عاشق ترم یا مادرت دلسوز تر؟...
جمع شاگردان مرا استاد می خوانند و من در کلاس عشق تو از بچه نو آموزتر...!...
نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشوددل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود......
نگاهم می کنی قلبم، درون سینه می لرزدنگاهم کن، نگاهِ تو به درد سینه می ارزد!...
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسمور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم...
خسته از نامردمی ها در مسیر روزگاراز نفس افتاده بودم عشق دستم را گرفت...
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دارجواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو...
تا نیفتادم نفهمیدم که شادی می کنند دشمنانم بیش، اما دوستانم بیشتر ...
چشم و ابرو و رخ یار چه زیباست ولیمن گرفتار لب و فتنه ی یک خال شدم...
هرچه دوری کرده باشی عشق مثلِ بومرنگ بی محابا می کند سویت کمانه بیشتر...
من روی دِل تو کار کردم یک عُمرامّا نشذم سنگ تراشی قابل......
چو ز چهره برگشایی تو نقاب، عقل گویدقلم است و نرگس و گل نه دهان و چشم و بینی...
نقش چشم آبی ات آخر مرا نقاش ساختهر چه پنهان کرده بودم دیدگانم فاش ساخت...
مرغ دلم پر می کشد اندر هوای دیدنتآرام جان باز آ، که من مشتاق آن خندیدنت...
داغ ماتم هاست بر جانم بسیدر دلم پیوسته می گرید کسی!...
ترسم که چشم تا بگُشایم، نبینمتمژگان ز بیمِ هجرِ تو، بر هم نمی زنم...
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد...
ای که قلبی مهربان داری و لبخندی چو گل روزگار و خانه و کاشانه ات لبریزِ گل...
ای عشق! ای بزرگترین آرزوی منفردای من بدون تو فردای کوچکیست...
سهم ما در وسط معرکه ی عشق چه بود؟غم و دلتنگی و حسرت، همه یک جا با هم...
چک چک صدات... بوی گل و خرمن طلات اسمت نبات خنده نبات و لبت نبات...
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم ،فقط آغوش درمانیست......
پیش مردم جز بدی از من نمی گفتی، ولی از تو نامی هر کجا آمد گرامی داشتم......
جان به کف، خنده به لب، شعله به دل، شور به سرجان فدا در رهِ جانانه عشقیم هنوز...
معروف شده خنده ات آنقدر که هر کس لبخند تو را می برد از شهر به سوغات...
گذشت خوبی ام از حد، به شک دچار شدند به احترام، کمی خم شدم، سوار شدند!...
چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شماخوشا به کنج اتاقم، خوشا جهان خودم...
سلام ای عشقِ دیروزی، منم آن رفته از یادی که روزی چشمهایم را، به دنیایی نمیدادی...
حال خوبی ست، بیائید خرابش نکنیمعشق اگر در زده خیر است، جوابش نکنیم...
چمدان بسته ام... امّا چه کنم دشوارستفکر دل کندن از آغوش تو یعنی وطنم......
چنان تنهای تنهایم، که حتی نیستم با خودنمی دانم که عُمری را، چگونه زیستم با خود...
بوسه هایت شوک برای قلب بیمار من استایست قلبی کرده ام ،یک شوک دیگر لازم است...
مرض قند من از یاد لبش جای خودشتازگی موی فرش باعث دل پیچه شده!...
جانم فدای زلف تو آندم که پرسمتکاین چیست موی بافته، گویی که دام تست...
تیری به خطا هم نزدی،هر چه زدی خورد یک دنده تر از دشمنی،ای دلبر لجباز...
قدر کسی بدان که بداند بهای عشق تب کن برای آن که بمیرد برای تو...
هرچه کنم نمی شود، تا بروی تو از دلم از تو فرار می کنم، باز تویی مقابلم...
ز پاره ی دل ما هیچ گوشه خالی نیستکدام سنگ دل این شیشه بر زمین زده است...
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردممگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم...
نه که چشمان تو سرشار محبت باشدمنِ بیچاره ز بیچارگی ام عاشق آنها شده ام !...
یک بوسه چو دادی عوضش بوسه گرفتیبازی به تساوی که رسد وقت پنالتی ست...
این روسری آشفته یک موی بلند استآشفتگی موی تو دیوانه کننده است...
زیبای من! بیا و به این مرده جان بده موهای زیر روسریت را نشان بده...
آن گرفتار تجمل غافل استطعم ناب زندگی، در سادگی است...
هر کجا غم نیست، آنجا زندگانی مشکل استزین سبب آدم به تعجیل از بهشت آمد برون...
غم هجران تو ای دوست چنان کرد مرا که ببینی نشناسی که منم یا دگری!...
دلِ بی رحم در این دوره به کار آید و بس نَرود با دلِ پُر عاطفه کاری از پیش...
من عصر یخبندانم و تابان ترین خورشید تودنیای من شد یک نفر آن هم که بی تردید تو...