و عمق عشق هیچوقت فهمیده نمی شود مگر در زمان فراق...
من عشق رو تو صدای خندش پیدا کردم ...
عشق از جایی شروع میشه که یه نفر میخنده و خندش با بقیه فرق داره..️
به جز حضور تو هیچ چیز این جهان بی کرانه را جدی نگرفتم حتی عشق را...!
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوى عشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند
عشق یعنی تو و یک عالمه آرام وقرار عشق یعنی که تویی ماه من و حضرت یار...
عشق فقط یه کلمه بود ؛ تا اینکه تو اومدی توی زندگیم و بهش معنا دادی ...
عشق و دوست داشتن، برای خوشبختی لازمه ، امّا کافی نیست...
من بودم و دل بود و کناری و فراغی ... این عشق کجا بود که ناگه به میان جَست ؟!
تا ابدیت عشق من تویی تووووو
دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست داروفروشِ خسته دلان را دُکان کجاست؟
با من کنار بیا همچون ماه با نیمه ی تاریکش
عشق یعنی من باشم و تو و لبخندی … که از سر شیطنت بر لبانم می نشیند
عشق جان است... عشق تو جان تر
یک استکان پر از چای و حس بودن باهم نمیدهم به جهان این خلوصِ چایِ دوتایی
دوستت دارم نه از روی شکم سیری به تو آنگونه محتاجم که جوانه ای به نور
مادر کلمه ای که در همه زبان ها به عشق تعبیر می شود.
عشق یعنی کودتای چشمان تو در قلب من
عشق یعنی تو بخندی من از داشتنت عطشم ببشتر از لحظه اول بشود
حسود نیستم ولی لال شود هرکه غیر من تو را عشق بنامد.
من معنی عشق زا با تو فهمیدم
عشق یعنی از نگاه کردن بهش سیر نشی حتی وقتی اون نگات نمیکنه
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تکبیت ناگه، مست و مدهوشت کند..!
زن عشقی را که برای آن گریسته است هرگز فراموش نمی کند...