سه شنبه , ۶ آذر ۱۴۰۳
کنار قفسش...پرنده صدایش نزنیدداغ دلش تازه میشود......
سربازسرمای بالای برجکرا به جان می خردیاد روزهای تنهایی عشقشرا در ذهنش می آورد...
هزار بار گفته امآدم دلتنگ هیچ چیز حالیش نمیشودفقط حرفهای نگفته اش زیاد میشود...
نیستی در کنار من اما،بوی آغوش می دهد عکست...
گاهی میرسه که دیگه از خدانه پول میخواینه خونه میخواینه کَس و کاریه موقع هایی هستفقط یه دل خوش میخوایفقط یه دل خوش!!...
از وسعت تنهایی ام آنقدر بگویمتنها کس من بودی و من هیچ کس تو...
- تنها زندگی میکنی؟+ نه، یاد کسی با من است......
تنهائیت را بچسب،وابستگی فقط درد دارد...بیخیال آدمها.......
به علت تنهاییبا هر کسی نپریدگرسنگی دلیل کافی برای خوردن هر آشغالی نیست...
خوابم میاد، ولی نمیرم سمت تخت خواب!اون لعنتی یه تله ست...توش از خواب خبری نیست...فقط فکر و خیال که انتظار ادمو میکشه...
همیشه فکر می کردمبدترین چیز توی زندگیاینه که تنها باشیولی نهحالا فهمیدم که بدترین چیز توی زندگیبودن با آدم هائی که باعث میشناحساس تنهایی کنی . . ....
نگاهتپلی از مخمل را مانددیرگاهی ست کهمنشبهادرتنهائی خوددرفکراین پل هستم که روزی آوار نشود....
خدایا یکی پیدا شه منو دوست داشته باشه....
تنهاتر شوی، تازه خودت میشوی …...
چه دردی بدتر از اینکهبخواهی رفتن او را...خودم صدبار جان کندمولی رفتن صلاحش بود......
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم...
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشدبگذاری برود! آه... به اصرار خودت...
تجملات هیچوقت جاذبهای برایم نداشت؛چیزهای ساده را دوست دارم، کتابها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که من را میفهمد......
گاهی تنهاییزیباترین اتفاق دنیاست....
توهَمان شیرینیِدورانِ کودکی هستیکه میگذاشتند بالای کُمد...و مَن هنوز دستَم به تو نمیرسَد...!...
اگه میخوای قوی باشی، یاد بگیر از تنهایی لذت ببری....
مادر بزرگمکه تو تنهایی مردفهمیدم اگر دنبال پرستار برای پیری خودممراهش پول جمع کردنهنه بچه دار شدن......
تو مگر در به دری خانه نداری ای بغضهمه شب/ سرزده مهمان گلویم هستی؟!...
آنکه میرود فقط میرودو آنکه میماند درد می کشدغصه میخوردبغض می کنداشک می ریزدو تمام این هاروحش را به آتش میکشدو در انتظار بازگشت کسی کههرگزباز نخواهد گشتآرام آرام خاکستر میشود...
در غربت مرگ بیم تنهایی نیستیاران عزیز آنطرف بیشترند...
اگر یک روز از من بپرسندقوی ترین زنان دنیا چه کسانی هستند؟جواب می دهمزنانی که تنهایی را یاد گرفته اند!...
شده آیا به کلنجار نشینی که چه شدمن به این درد پر ابهام دچارم هر شب...
تنهاییآنقدر ها هم درد ندارد...اما خدا نکندتنهاترت کنند آن موقع از دردتا مغز استخوانتهی تیر میکشدهیتیر میکشد......
ابردود سیگار خداستو باراناشکاهایش!به تنهایی آدم بر زمین میبارد...
تو از فصل پاییززیباتری...من از فصل پاییز تنها ترم...
تراژدی این نیست که تنها باشی، بلکه این است که نتوانی تنها باشی ......
تنهایی/ نام دیگر پاییز است/هرچه عمیق تر/ برگریزان خاطره هایت بیشتر...
کارهایِ بزرگ را همه دور از بازار و نامآوری کردهاند. پایهگذرانِ ارزشهای نو همیشه دور از بازار و نامآوری زیسته اند. بگریز، دوستِ من، به تنهایی ات بگریز! تو را از مگسانِ زهرآگین، زخمگین میبینم. بگریز بدانجا که بادِ تند و خُنَک وزان است....
چنان تنهایی وحشتناکی احساس میکردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم راگرفت این بود که من در مرگ تنهاتر از زندگی خواهم بود....
تنهایی ام تکثیر می شودبی توچون بوی خزاندر ذهن پاییز...
تنهایی قشنگترین و بی منت ترین حس دنیاست!چون برای داشتنش نیاز به هیچکس نداری......
در وجودم کسی هست...به وسعت توکه هر شب به تنهایی ام سر میزند...و هر شب یاد آخرین نگاه توآوار میشود بر تنهایی ام...بر بی کسی این اتاقم......
... عزیزمپاییز غم انگیز استو غم انگیز تر وقتی من اولین پاییزم را بی تو سر میکنم...
از کسی خاطره دارمکه دیگه بر نمیگرده......
رابین ویلیامز:همیشه فکر می کردم که بدترین چیز توی زندگی اینه که تنها باشی،ولی نه،حالا فهمیدم که بد ترین چیز توی زندگیبودن با ادمهایی که باعث می شن که احساس تنهایی کنی...
مرا زیستن بی تو، نامی نداردمگر مرگ منزندگی نام گیرد...
تا به کی باشی و من پی به حضورت نبرم ؟آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم...
تو نیستی که ببینی چگونه با دیواربه مهربانی یک دوست از تو میگویمتو نیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب می شنوم...
به شرط آبرو یا جان، قمار عشق کن با ماکه ما جز باختن، چیزینمی خواهیم ازین بازی!...
آه...... که در فراق اوهر قدمی است آتشی ............
غم در دل تنگ من از آن است که نیستیک دوست که با او غم دل بتوان گفت ....!...
تنهایى شب را بیدار ماندم دیر دانستم بى خوابى ،تاوان دل دادگىِ توست ......
درد داردوقتی ساعت ها می نشینیو به حرفایی...که هیچ وقت قرار نیست بگوییفکر می کنی...
دنیا ناباب استمعتادت می کند به “هیچ” ، گرفتار که شدی ، رهایت می کند در”تنهایی...
حیران شده ی گریه ی پنهانی خویشمآرامشی از لحظه ی طوفانی خویشمپنهان شدی و فکر خیانت به سرم زدشرمنده ی این حالت شیطانی خویشم...