سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در امتداد ساعت صفربه دیوار شب تکیه می دهمو بهار آمدنت راانتظار می کشمای کاش بودیصدای احساس قلبم رادر حصار بازوان تو می شنیدمتا ذره ذره ی وجودمعطر تو را می گرفتمجید رفیع زاد...
دیوار دردش گرفته بودوقتی به او تکیه داده بودم و به تو فکر می کردم...
بدهم تکیه به تو، شانه شدن را بلدی...؟️...
کاش همه ی زنها مردی را داشتند که عاشقشان بود..مردی که حرفهایشان را می فهمید..ظرافتشان را به جان می خرید..و روزانه چند وعده.. از زیبایی و خاص بودنشان تعریف میکرد...و کاش مردها؛زنی را کنارشان داشتند که عاشقش بودند.. که به آنها تکیه می کرد.. و قبولشان می داشت..آن وقت جهانمان پر می شد از زنانی که پیر نمی شدند، مردانی که سیگار نمی کشیدند و کودکانی که انسانهای سالمی می شدند....!...
همه می پندارندکه عکس پدرم را به دیوار خانه آویخته ام !اما نمی دانند که!دیوار خانه ام را به عکس پدرم تکیه داده ام....
بدهم تکیہ به تو شانہ شدن را بلدی؟️️️...
افتادگان چو تکیه به دست دعا کنندصد درد را به قطرۀ اشکی دوا کنند...
در رفاقت مراقب آدمهای تازه به دوران رسیده باش ؛ هرگز به دیواری که تازه رنگ شده نباید تکیه کرد !...
همه ی ماروزیبه کسی تکیه کردیمکه قرار بود؛بدونِ ما بمیرد !...
دلخوشی یعنی یک مردتکیه کند به دوستت دارم هایِ یک زن !️️️...
دلم حضور مردانه میخواهدنَه اینکه مَرد باشَدنه !مردانه باشدحَرفَشقُولَشْفِکرَشنِگاهَشو قَلبَشْانقدر مردانه که بتوان تا بی نهایتِ دنیابه او اِعتماد کَردتکیه کَرد...
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟...
به آدما ...تا حدی تکیه کنید که فقط ...خستگیتون در بره نه اونقدرى که ...جا خالی بدن بیفتین زمین ......
آهاےآقامون؛آهاےعشقمخنده های شیرینتبه کل دنیا می ارزه یه جوری ...بهت تکیه کردمکه پشت دنیا بلرزه...