فرقی نمی کند چه برایم نوشته دوست دشنام داده است، ولی "دستخط" اوست
خزان آمد و دلبری کرد و در فکر کوچ مهیا شو ای دل برای زمستان و برف
در دلم غوغاست اما رازداری بهتر است چشم می دوزم به در ، امیدواری بهتر است
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم من که مرداب شدم کاش تو دریا بشوی
عشق یک شیشه انگور کنار افتاده ست که اگر کهنه شود ، مست ترت خواهد کرد
لحظات شادی و غم، دو برادرند با هم شبم و شهاب دارم، گلم و گلاب دارم
به خدا خواهم گفت: جاى باران بهار دلمان تشنه ى احساس شده، عشق ببار
هزار شب به سَحَر آمد و سحر شد شام ولی شبی که تو رفتی ، سحر نگشته هنوز
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگی ست که جریان دارد
نکند باز تو بیرون زده ای این چنین شهر به هم ریخته است علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی
حتی اگر خیال منی، دوست دارمت ای آن که دوست دارمت، اما ندارمت
در صفحه ی شطرنج دل مات رخ ماهت شدم سرباز عشقت گشتم و یکباره گمراهت شدم
میله ی زندان من هر موی مژگان تو بود من از این زندان برای خویش قصری ساختم
آمدی در این حوالی، باز هم پیچیده بویت عطر خوبت می کشاند، قلب را هر لحظه سویت
روی ِ تمام ِ آینه ها ردّ ِ پای توست هرگُل،بهارِ کوچکی ازچشمهای توست
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند. ️️️
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تکبیت ناگه، مست و مدهوشت کند..!
هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی
او به شوق دیگری تک بیت ها را می سرود.... من در اندیشه که ایا من مخاطب بوده ام...؟!