متن جذاب و زیبا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات جذاب و زیبا
دخترم؛
می دانم روزی قلب خانه ای خواهی بود
که چشم هایش با وجود تو برق خواهد زد
و ستون فقراتش وجودتو را جشن خواهد گرفت
می دانم روزی نقاش ماهری خواهی بود
و در روزهای خوب زندگی ات
عکس مامان، بابا و داداش را خواهی کشید
همان طور که...
جای خالی میتواند یک صندلی خاک گرفته گوشه ی ایوان باشد
میتواند یک خلأ به بزرگی هستی باشد!
بستگی دارد قبل از رفتنت
در حد یک صندلی قلبم را اشغال کرده باشی
یا تمام دنیای من در تو خلاصه شده باشد...
فرق میکند!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
انگار تو را دریا برایم آورد
همچون ماهی هایی که لب ساحل را می بوسند
انگار تو را باران برایم بارید
همچون قطره هایی که لب چترها را می بوسند
انگار تو را آفتاب برایم تاباند
همچون اشعه هایی که لب زمین را می بوسند
انگار تو را خدا برایم...
آغشته به نور می آیم باوقار و زیبا
پیراهنم اشعه ی خورشید است
و محافظانم افتابگردانهای به صف کشیده
آغشته به نور می آیم
و آغاز سال را بوسه می زنم بر رویت
تا به نور آغشته شوی
چشمهایت ، قلبهایت ، رگهایت ...
جز برای نور نتپد
آغشته به...
چه خوب میشد
کلید قلبها در دست هایمان بود
و باز می کردیم درش را
با مهر ، مهربانی ، عطوفت
چه خوب میشد
کلید قلبها در دست هایمان بود
و باز می کردیم درش را
با گذشت ، ملاحظه کردن ، همدردی
چه خوب میشد
کلید قلبها در دست...
به زن بودنم نگاه نکن
گاه عقابی هستم ...
که دنیای مردانه ، زیر بالهایم
قصه ای بیش نیست
به زن بودنم نگاه نکن
گاه کوهی هستم ...
که ریزش سنگ ریزه هایش امکان پذیر نیست
به زن بودنم نگاه نکن
گاه قدیسی هستم ...
که شکست برایم دروغی بیش...
آخر قصه،
همیشه زیبا است...
آخر قصه،
یه من می مونم،
یه تو...
نرسیدن مال یک طرفه هاس، دو طرفه ها، دستاشون توی دستای همه، چشماشون قفل چشمای همه، قلباشون برای هم میزنه، سرنوشتاشون از سر برای هم نوشته شده و تک به تک سلولاشون هم دیگرو میپرستن..
دلبرررر؟
آخرش...
\هین\ بلندی کشید و دستش را به لبه ی میز گرفت تا بلند شود
سرم را از لب تاپ بیرون آوردم و متعجب نگاهش کردم:« چی شده؟!»
همانطور که صندلی اش را از میز فاصله میداد تا راحت تر خارج شود گفت:« حواسم به غذا نبود!» لبش را گزید:« فکر...
نشسته ام
تنها
دلتنگ
بی باور...
شعر می خوانم
شعر می سرایم
تو را می بینم!
.
سکوت می کنم
چشمانم را می بندم که از یادت رها شوم...
تو را می بینم!
.
چشم می گشایم
به خاطراتم می اندیشم
در خیالاتم پرسه میزنم
می خواهم لحظه ای از...
|💙🐼|
تو اگه رنگ بودى🎨 میشدی آبی 🦋
اگه میوه بودى😋میشدی توت فرنگی🍓
اگه غذا بودى🤤میشدی پیتزا🍕
اگه شیرینی بودی😋میشدی پنکیک🥞
اگه حس بودی😌 میشدی حس راه رفتن کنار دریا🌊
اگه مکان بودی🛣 میشدی روستا🌱💚
اگه بو بودی😇 میشدی بوی بارون🌧
اگه گل بودی😍میشدی گل آفتاب گردون🌻
اگه حیوون بودی🙃میشدی...
گناه قلبم،
چیزی جز عاشقی نبود...
عاشقی کردن هم جرم نبود،
اما گناه بود...
و چه گناهی شیرین تر از عشقی که به تو دارم...؟!
برای گناه عاشقی، هیچ حکم و محکومیتی را در نظر نمی گیرند...
فردی که عاشق می شود، هر چقدر هم که گناهش سنگین باشد، نمی...
عشق...
یعنی تو، در زیر باران
یعنی من، گم شده در میان نامردان
یعنی تو، با درد های فراوان
یعنی من، به همراه یک درد بی درمان
عشق؛
یعنی من و تو، به همراه حرارت آتشین دست های مان...
عشق؛
یعنی من و تو، به همراه بوسه های داغ لب...
در مسیر تاریک روبه رویم،
دو تیله ی عسلی،
چشمان به رنگ شبم را در یک نگاه،
تسخیر خودش کرد.
عسلی چشمانش تسخیر کننده ی سیاهی چشمانم بود.
دلبر؟
قدر چشمانت را بدان،
عشق در نگاه اول کم چیزی نیست...
جرعت یا حقیقت؟🤨
+ حقیقت!✌🏻
عاشق شدی؟!😃
+ نه!✨
پس چرا توی همه ی متنات می نویسی به نام کسی که یک جفت چشم سیاه را در یک جفت چشم عسلی خلاصه کرد؟
+ آخه حس ما از عشق گذشته... (:
عاشق که بشی،
درد داره...
آه داره...
سختی داره...
اشک داره...
بغض داره...
دلی پر از خون داره...
دلی پر از درد داره ...
دلتنگی داره...
انتظار داره...
ولی اعتماد و عشق رو... بیشتر از حد تصوری که می کنی داره...
ناز (نازنین)