خیلی ترسو شدم از بارون می ترسم از پاییز و کافه یه چیزی میگم قول بده نخندی. من حتی از قهوه هم می ترسم از پارک و سینما از لبو فروش میدون تجریش از چهار راه ولیعصر و سالن اصلی تتاتر شهر وحشت دارم. باور میکنی از پاساژ ونک هم...
بیدار شدم در بغلِ صبحِ دل انگیز/ با خاطره ای سخت جنون زا و تب آمیز/ شوری نفس آوا، شده در سینه نمایان/ احساس دمیده ست به جان، بوسه ی یکریز/
اینو صد بار میگم........ تا از یکی مطمئن نشدی ...... باهاش خاطره نساز ......!!!