چهارشنبه , ۷ آذر ۱۴۰۳
بی رحم ترین حالتِیک شهر همین استباران و خیابان و من و جای تو خالی ......
چقدر جایِ تواینجاکنارِ من تویِ نگاهِ منخالیست... ....
مهربانم! من بی تو ... پرم از دلتنگی... لبریزم از غصه... ...آه!.....اشک هایم نمی گذارند نازنینم...خفه می کندم این بغض!...سخت است بی تو! ...سخت!...
آه......من تو را می خواهم... خسته ام از تلفن چت پیامک... من حضورت را می خواهم!!!لعنت به این دوری......
زمستان استو من شنیده امروزها کوتاه تر میشوندولى . . .نمیدانم چرا دارند این روزهاهى بلندتر میشوند، بى تو !...
دلتنگی رد پایت را در سینه میجویدتنهایی صدا میزند پاسخی نمیدهد خیالت...
وقتی حصارِ فاصله ویران نمی شودتنها بخند و خاطره ها را مرور کن...
دلم همیشه برای نگاهت تنگ است اگرنگاهت فرصتی داشت به یادم باش......
تویی بهانه آن ابرها که می گریندبیا که صاف شود این هوای بارانی...
بعد از تو هی سیگار،هی سیگار،هی سیگارتهران پر از دود است،وقتش نیست برگردی؟...
دلتنگی مرض عجیبیست!آدم راآرام آرام،ناآرام میکند......
پنج شنبه شدو مقبره ی تنگ دلم تنگ تر شد...کجایی بابا؟...
جان به جانم بکنندمن دلم پیش همانیستکه نیست......
مادر به تو فکر می کنم ، دوست دارم آغوشم بوی تو را بگیرد ،چه کنم این تنها دلخوشی من است...گاه در خیالم جان می گیری ، من زمان را نگه می دارمداد می کشم حالا مادر دارم ، تو هستی ،عقده ی دلم را خالی می کنمتند وتند تو را می بوسم نکند که زود بروی ،از تو چه پنهان دلم تنگ ناز کشیدنت شده ،این همه شتابت برای چه بود؟چه زود حسرت نداشتنت را تجربه ام کردی .ا...
مادرپنجره را باز کردم...فقط کمی از دلتنگی هایم به آسمان گفتمنمی دانم چرا ابری شد...روز مادر است،خیلی دلتنگتم مادر،نیستی تا ببوسمت و این روز را تبریک بگویمروزت مبارک فرشته ی آسمانی من...
مادرم ،تاج سرم چشم به راهت هستم تا بیایی، تورا در آغوش کشم و روز مادر را تبریک بگویمدلتنگتم،کاش امشب بیای به خوابم روزت مبارک...
شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟بی تو هر شب، منم و صد شب بارانی و درد.....
پاییز جایش را به زمستان دادزمستان جایش را به بهاربرگها جایشان را به شکوفه ها دادنددر این میانجای تو همچنان خالی ست …...
بهارو این همه دلتنگی ؟!نه …شاید فرشته ایفصل ها را به اشتباه ورق زده باشد …...
روزهایم شده درگیر نبودنهایتکه به هر ذره ی بودن ،سخت، محتاج ِ توام نه هوس، ترک تو دارم نه هوس بر درمان آنقدر چشم و در و راه کشمتا که از یک در و راه... برسی و بدهی سهم نبودنهایت...
تو نیستی که ببینی :چگونه عطر تو ،در عمق لحظهها جاریست چگونه عکس تو ،در برق شیشهها پیداست !چگونه جای تو ،در جانِ زندگی سبز است...
خیلی غم انگیزه یکی از دلتنگی خفه شهولی اون یکی عین خیالشم نباشه......
برزخ بی شک همین روزهای من است که بی تو میگذرد.....
وقتی تو نیستی درآب و آینه هیچ نقش می بندد برف، سیاه میبارد بهار حرفی، برای گفتن ندارد...
با برگ ها نیامدیبا برف ها بیا......
نیامدی...زمستان شد!زمستان ماند!نبودنت طولانی ترین فصل است...
در خانه من روزهاست برف میباردزمستان به بندبند خانه نفوذ کردهدیوارها یخ بسته اندشومینه سرما میدهداصلا باور کردنی نیستاما فنجانها گریه میکنندوکتابخانه کوچکمان تمام روز رابغض می کندببین!آفتاب نگاهت که نباشدگرمای حضورت که کم باشدمیشود این…بیا و زندگی را به من بازگردانلطفا…....
این زمستونم به یاد تو می مونمبرف و بارونم به یاد تو می مونم...
پریده رنگ و رویم/چقدر پشت ابرها/مخفی میشوی؟...
تا چشم کار میکنه...تو زندگیم جات خالیه !...
هیچ کوچهای خواب ترا ندیدپیش از آن که منعاشقت شومدر زمستانی که برف نمیباریدکنار آن همه دلتنگیکه تو دچارش بودی.مرا به قابهای کهنه بسپاردر کنج بی عبور ترین دالانکنار پنجرهای کهکوچه رااز کابوسهای هر شبتجدا میکردآن قدر فراموشم کنکه پشت پنجرهبرف ببارددر چشمهای منزنی زندگی میکندکه محکوم استتا ابد خاطره باشد...
هوای خیالم سرد نبودن توست...
نباشی واژه ای ندارم برای عاشقی...! همه اش میشود دلتنگی دلتنگی دلتنگی...
کاش بودی کنارم توی این روزای قشنگ.....
کاش توی این شب سیاهیکی می آمداز آن سو ؛بی خبر :- توی تاریکی چرا نشسته ای؟بیابرای تو یک مُشت ستاره چیده ام !...
غروب جمعه که می شودبیشتر از هر وقتی بهانه بودنت را میگیرد...
دلم برای نگاهش دوباره لک زده است و بیخیال که عمری بمن کلک زده است قمار بازم و این هم شکست تکراریست دوباره شاه دلم را رقیب تک زده است.......
تو ڪه نیستی؛پس چه فرقی میکند غروب جمعه باشد یا ڪه شنبه!!...هر روز من بی تو غروب است تو ای رفته ی در دل جامانده!...
کاش فرشته ای هم بودبه نام عشقائیل...که روزی در صور خود بدمد وبگوید دلتنگی تمام شد ،هر کسی عشقش را بردارد و ببرد.....
اسمش را میگذاریم دوست مجازی اما... آنسو یک آدم حقیقی نشسته است!خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند . . .وقتی دلتنگی هایش را مینویسد وقت میگذارد برایم . . .وقت میگذارم برایش . . .نگرانش میشوم،دلتنگش میشوم . . .وقتی در صحبت هایم ، به عنوان دوست یاد میشود . . .مطمئن میشوم که حقیقی ست ، هر چند کنار هم نباشیممن برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هر کجا که باشد . . .تقدیم به همه ی دوستان دردنیای مجازی...
نه دروغ گفتم خاتونک تو دخترک شیطان و کوچکی شده که دروغ گفته به آقای خانه! آقای خانه دلم آغوش می خواهد دلم شانه های مردانه ات را می خواهد دلم بازوهای مردانه ات را می خواهد می خواهم غرق شوم در بودنت در حضورت در عطر تنت مثل روزهای آشنایی مثل روزهایی که کلبه ی عشق تازه بنا شده بد خسته ام خسته ام از تظاهر! می خواهم دل گرفتنم را فریاد کنم آقای خانه دلم بد جور گرفته ....
یکی میآید یکی میرود و این قانون بقای زندگیستاما تو که رفتی هیچ کس نیامدانگار قانون بقا هم پوچ است وقتی تو نیستی....
مادرم...دستهایت کجاست ، کنار بزند دلتنگی ام راخیالت همه جا با من است ،دلم گرمای بودنت را می خواهدنه سردی خیالت را ......
ﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭم را ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪدلم بوی ﮔﻞﻫﺎﯼ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺵ ﻭ طنینﺻﺪﺍﯼ دلنوازش ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﺩﻭﺧﺖ را می خواهدﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎ ﻋﻄﺮ ﯾﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﮐﻨﺪﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﯽ ﭘﺮﺍﻧﺪﺩﻟﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﻗﺎﻣﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺑﺨﻨﺪﻧﺪﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭم را ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ....
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریمباید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !...
نمی دانم سیگار ها کوچک شدند ،یا نبودت ، کام های مرا عمیق تر کرده ... !...
خدایا همه از تو میخواهند بدهی اما،من از تو میخواهم بگیری خستگی،دلتنگی و غصه ها را ،از لحظه لحظه ی روزگار همه آنهایی که دوستشان دارم...
دلتنگی ساعت و لحظه سرشنمیشود جانِ دلم عصر جمعهبرای من تمام آن لحظاتی ستکه از تو بی خبرم تمام آنلحظاتی که حالم رانمیپرسی......
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالی ستبدجور از نبودنت شاکی ستهر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست......
گرفته تر ازماه گرفتگیآفتاب گردان...