متن دلنوشته عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته عاشقانه
چشم هایت که مال من باشد
دیگر چه فرق می کنند
چرخ دنیا به کدام جهت بچرخد یا
پاشنه روزگار بر کدام واقعه فرود بیاید
من حق ام را از دنیایش تمام و
کمال گرفته ام...
کاش لبخندت انحصاری بود...
مال خود خود من
چال گونه آن را به نام خودم می زدم و
تا آخر عمر روزی هزار بار برای
نمایان شدنش دعا می کردم
تمام کسانی را که برایت ضعف می کردند
قتل عام می کردم
دست خودم نیست من به لبخندت حسودم
حتی فکرش را هم نمیکردم که کسی وارد زندگیم شود ..که بیشتر از همه دوستش داشته باشم که با ارزش ترین فرد زندگیم شود حتی نزدیک تر از پدرو مادر خواهر و برادر دلبر جان تو که بودی تو چه بودی؟ که چنین مرا شیفته ی خود کردی .!!طوری که...
پزشک نیستی
اما درمانِ دردم توئی
دردِ چشمانم با نگاهِ تو
دردِ استخوانم با آغوشِ تو
دردِ دلم با دوستت دارم های تو تمام می شوند
جانم نسخه ام را بپیچ که بیمارم
تو واسم مثل یه مخدر میمونی. واسه ی همینه که همیشه بهت برمیگردم، مخصوصا وقتی روز خسته کننده ای داشتم و از آدم ها خسته م، میام پیشت تا بتونم واسه لحظاتی از این دنیا فرار کنم و توی آغوشت گم شم.
تو رو توی ضربانم احساس می کنم،
توی افکارم پیدات می کنم،
حتی با چشمای بسته هم می بینمت،
بی دلیل دلتنگت می شم،
و همون طور که هستی دوستت دارم ♥️
گاهی وقتا بهت سخت میگیرم،درجریانم ولی دست خودم نیست فکر اینکه نداشته باشمت ،ماله من نباشی،پیشه من نباشی،یکی دیگه خندیدناتو نگاه کنه؛یکی دیگه حتی دوست داشته باشه منو تبدیل به یه آدم مودی میکنه که نمیتونه خودشو کنترل کنه از تو چه پنهون؛
من از اینکه یک لحظه تورو نفس...
من عا شقتم.
شاید ی نیست، ما ل فردا نیست، ما ل یه روز دیگه نیست، متعلق به همین حالاست توی همین لحظه .
من یه چیزیو فهمیدم، اینکه به تو محتاجم. بهت ا عتماد دارم، از تو خوشم میاد، تو رو می خوام.
خیلی وقتا ممکنه تو اشتباه کنی،...
من آنقدر دوستت دارم که هنوز شب های سرد زمستانی را در کوچه های تاریک شهر سو سو میزنم و به تو فکر میکنم
صبری ک تمام شد لبریز شد از عشق و دلتنگی
آه دلبر دردانه ام برای این زخم تنها تو مرحمی و بس
تو را دوست دارم...
بدون اینکه...
با هم در خیابانی قدم زده باشیم... بدون اینکه...
برایم کتاب بخوانی...
یا...
شب بخیر اخر شب برایم بفرستی...
بدونه اینکه با هم به سینما رفته باشیم...
و عاشقانه دیده باشیم...
بدون بوسه...
بدون اغوش...
بدون نوازش...
بدون اینکه حتی دستم را گرفته باشی......
امشب با شب های قبل،
عجیب فرق داشت...
دلم برای بودنت، تنگ شده بود!
برای آن روزهایی که با بوسه های پی در
پی، مرا شیفته ی خود میکردی...
شاعر می شدی تا با شعرهایت،
حال دل غمگینم را بهبود بخشی!
برای روزهایی که وقتی غم داشتم،
تو با آغوشت...
این روزها از همه چیز می ترسم
از دوری
از نزدیکی
از بودن
از نبودن
و حتی از تو
آری تو ترسناک ترین شیرینی جهانی،
همانند قند بر تن می نشینی
و همانند مرض قند
از درون، تمامِ سلول های حسی تن را می بلعی.
این روزها از همه چیز...
محبوب من!
این روزها تنها دغدغهٔ من، دوری توست!
اما این را بدان، که یادت همیشه با من است؛ و این دوری هرگز باعث نمی شود، فراموشت کنم!
زیرا که خودت خوب میدانی، که تپش های قلبم برای توست!
یادت در لحظه لحظهٔ نفس کشیدنم تازه و عشقت مثل خون...
پرنده ی کوچک
به بام من بیا
آنقدر با من صمیمی شو که خودت از طاقچه ام دانه برداری
که وقتی نگاهم کردی بی درنگ بفهمی دلم گرفته است و برایم آواز بخانی
که وقتی دلت گرفت سر کوچکت را کنی در دستم و من تو را زیر بالم بگیرم...
دلبرکم ...!
دلم به گونه ای برای دوری ات بی طاقت شده و به گونه ای انتظارت را میکشد ... که تنها ...
با خواندن یک جمله جدید از تو چنان آرام میشود که گویی جهان را به او بخشیده اند
آه...دلبرکم کجایی که برای التیام درد هایم فقط تو...
برایت امشب اینچنین مینویسم ماه دلم...چشمانم را تا حوالی صبح به آسمان گره میزنم شاید در دل تاریکی شب ستاره ای بدرخشد و خبر آمدن تو را چشمک زنان به من برساند....کاش میدانستم در کدامین سرزمین میتوان تورا پیش خرید کرد ودر قلبت برای همیشه اُتراق کرد .....کاش میتوانستم اشک...
دلم را کجا برده ای
که هر کجا را نگاه می کنم
فقط تو یی را می بینم
که هرگز نداشته ام
اما با او زندگی ها کرده ام...
و عشق یعنی تو
تویی که در راه دوست داشتنت
دیوانه ام کردی
و به تاراج برده ای این هوش و حواس را
بگو چگونه فدا نشوم
برای تویی که هم دردی و هم درمان
و درمیان هیاهویِ فریادِ بی پناهیِ قلبم؛
اندکی تنِ لرزانم را در آغوش بگیر...
منِ باران زده را هیچ مگو،
چمدانم آماده است و غزل خداحافظی
را خوانده ام،
گرمیِ آغوشَت در چمدان جا نمی شود،
در این لحظات پایانی چُنان سخت دستانت را
قفل دستانم کن که ذره ذره...
من عاشق اون خنده های قشنگتم که باعث میشه لپت چال بیوفته ، عاشق غرغر کردنات و اخمای ریزت به کارام، عاشق موهای خرمایی خوش رنگت که تو آفتاب رنگشون روشن میشه، عاشق چشمای مشکی وحشیت وقتی که زل میزنی تو چشمام، عاشق مژه های بلندت. من عاشق تک تک...
یه آدمایی هستن که باید باشن !
اصلا نبودنشون انگار
برای دنیا تعریف نشده !
دلت میخواد بشینی ساعت ها
بیخیالِ همه چیز
از هر دری باهاشون حرف بزنی !
بدونِ اینکه نگرانِ چیزی باشی !
لازم نیست کاری کنن
فقط کافیه بشینن و
گوش بدن به حرفات
این آدما...
تو اگه رنگ بودی میشدی آبی آسمونی
تو اگه میوه بودی میشدی توت فرنگی
تو اگه حیوون بودی میشدی پیشی
تو اگه خوراکی بودی میشدی شیرکاکائو
تو اگه خواننده بودی میشدی گروه وانتونز
تو اگه غذا بودی میشدی پیتزا
تو اگه فصل بودی میشدی بهار
تو اگه کشور بودی میشدی...