متن رزیتا نجفی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رزیتا نجفی
دانه های انار را
می کارد در برف
یلدا
بهاری زاده خواهد شد
نمی فهمم عشق را
شاید که زود باشد
چهل سالگی
به ایست گاه عشق می روند
این راه های آهنی
به موجی بند است
« دوستت دارم » های
حک شده بر ساحل
مادر شدم
مادرم نشدم
به دیدگان تماشا
دارد غرق می شود دریا
کمی برفی
کمی بارانی
کمی پاییزی
کمی بهاری ست
هوای دلم
آتشفشان سکوتم!
آسمانی کبود که نباریده بند آمده
زنبقی که از زیر سنگ روییده
نیلوفری که دستش به خشکی نرسیده
رگ هامان کبود
ببار خودکار!
دلم زمستانی می خواهد
آنقدر برفی
که هیچ از دنیا نبینم
جهان آفرید
گذاشت رفت!
داغ داغ سرکشید
تنهایی اش را
زنی در کافه
فارغ نمی شوم از اندوه
دیری ست حامله ام
ایستاده
در انتهای صف
زنی که کفشش بلند و
آسمانش کوتاه است
من خالق یک رنگم
قرمزِ خاکستری
رنگ درد
می بینم آن را
بر این لیوان ها
بر برگهای بنجامین
و گاهی
بر دستگیره ی در
می توانست گلزاری باشد
برهوت دلم
با شاپرکهای سرمست
که ندانندبر زنبق طناز بگردند
یاسوسن چلچراغ
و نسیمی
که نداند کلزا را بنوازد یا بابونه را
اگراینجا بودی
شمعی بیار
برای این شمعدانی ها