آدمی که غرق شود قطعا می میرد چه در دریا چه در رویا... .
آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد رویا ببارد دختران برقصند قند باشد بوسه باشد خدا بخندد به خاطر ما ما که کارى نکرده ایم
سَر بر سَر و لب بر لب و آغوش تو ای یار️ رویای منِ عاشقِ دیوانه همین است!
- من و خیالِ تو ؛ موسیقیِ ملایم رویا پرواز چشم هایم را بسته ام لبخندی نشسته بر کنجِ لبانم... شاید رهگذرانِ دیوانه ام پندارند بی خیالِ نگاه و پندارِ آنها من دوست دارم به تو فکر کنم...
در جیبهایت یک مُشت امید بریز از چوب لباس چند رویا بردار روی گلدان زندگیات آبی بپاش و کفش همت بپوش! باقی درست خواهد شد؛ خدا هست، خورشید هست، امید هست...
دوست داشتن را در چشمی بجوی که حتی وقتی بسته است ، رویای تو را ببیند ...
زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری
می دانستم رویا بود من و تو ؟ بعید بود آنهمه خوشبختی حتی در تصور خدا هم نبود حق داشت که بر آورده نکرد..
همیشه افراد ساکت را دوست داشته ام، هیچ وقت نمی فهمی در حال رقصیدن در رویای خویش اند یا سنگینی بار هستی را به دوش می کشند!
ای گمشده در رویا جادو کن و پیدا شو من تشنه ی دیدارم آغوش مهیا شو
خیلی تورو دوست دارم با تو شبیه یه رویاست بیشتر از این حرفاست حسی که بهت دارم
هیچ مرزی برای رویا هایت وجود ندارد پس رویایی ترین سال را برایت آرزو می کنم.سال نو میلادی۲۰۲۰ مبارک
رویای غیر ممکن ها نام مخصوصی دارد که به آن امیدمی گوییم
یه روزی دست خودمو میگیرم میبرمش یه جایی که هیچکس اذیتش نکنه
یجوری توی رویاهاتون زندگی نکنین اگه یه روزی قصد برگشتن به زندگی واقعی رو داشتین چیزی جز یه مشت خاطره از اینور اونور براتون نمونده باشه
توخواب یا رویا :بپری بغلش بوسش کنی هیچوقت بهش نمیرسیم
مامان! کلافه اَم تک و تنها، بدونِ تو شاید خبر رسیده به گوشَت از این و آن امشب اگر دوباره به رؤیام آمدی دیگر نرو، تو را به خداااا پیشِ من بمان
رویاهای من مثل نقاشیه بچه پنج سالس که هیشکی نمیتونه مفهوم اصلیش و درک کنه :)
رویاهای غیرممکن اسم خاصی دارد که به آن امید میگوییم !
ای رویای سپپده دمان بی تو هیچم با من بمانی به مرگ خوش می پیچم! بسان رویش ریشه در بهاران
رویا های گرداوری شده ی گُل را به کندو می برند زنبورهای عسل
عشق رویایی بود که با حرف هایم در تمام باورها نشست و من عاشق را تا آخرین اتفاق عاشقی که مردن بود کشاند برای دوست داشتن تو من از خودم گذشته ام و به انتهای خودم رسیده ام رویایی نمانده که حس های مرا قلقلک نداده باشد لحظه ای نمانده...
وقتی رفیقی غیرِ سایه پا به پامون نیست وقتی تصور کردنِ خوشبختی آسون نیست . باید چه جوری جاده های رفته رُ برگشت؟ باید کجای زندگی دنبالِ رویا گَشت؟
چشم باز کن به عشق تو روز دیگری را آغاز کرده ام بتاب بر من طلوع کن تا رویاهای نیمه شبم در آغوشِ گرم تو تعبیر شوند...