پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خورشید من!ای پیامبر زندگی بخش شاعرانگی هایم!ای همیشه ی شیرین زیباییکه حسرت تسخیرت،در ذهن آینه های شهر نبض می زندو فردا با پرچم سفیدشدر اقراری معصومانهشهادت می دهد بی تکرار بودنت را!با من چه کرده ای؟که هرروز عابدانه می نشینم به ستایش تو!قداست نامت را می بوسمهوایت را کودکانه نفس می کشمو از هر نقطه ی اندامت،به شعر می رسم!فراموش کرده ام هرچند...تاریخ اصابت مهرت را به قلبمهرچند شاهدی ندارم که مرادر انظار کوچه ...
تا آخر این شعر با قلبت بیا! یادت می آید...خانم من! ای بهترین! ای با وفا! یادت می آید؟ یادت می آید دست هایم شد جدا از دست هایت؟تا مرگ رفتم... بازگرداندی مرا... یادت می آید؟ تا طعم خوب باتوبودن را چشیدم قصه لرزید یک شهر دشمن شد برای عشق ما... یادت می آید؟ حال تو را از هرکسی با اشک می پرسیدم هرروززندان شد این دنیا برای ما دوتا...یادت می آید؟ سجاده ام از درد سر می رفت هرشب با هوایت...تنها تو را می خواستم با هر دعا... یادت می...
به خدایی که قبولش داریبه همین غربت سردم خانم! به نوشتن، به قلم، این احساسو به تنهایی و دردم خانم! به همین قبله ی حقانیت به شکسته شدنِ قلبم که...به شب و روز تمام عمرمبه تو آن شیرزنِ قلبم که...تو خودت باخبری از حالم دل من نیست جدا از یادت تو خدای کلماتم هستیو چه شیرین شده ام فرهادت!تو بخندی دل من آباد استتو دلیل تب و تابم هستی!و تو هر شعر مرا می سازیو تو یعنی همه شور و مستی! تو بزن زخمه به سازم، زخممبشود با...
بغض کرده شبیه هوایی تلخخسته مثل سقوط شده بود! با خودش هم نداشت سر حرفیاو دچار سکوت شده بود...◽شاعر: سیامک عشقعلی...
همه گفتند که او شاعرِ غم هاست پدر! مگر این زخمی دلگیر خودش خواست پدر؟ من و یک سایه ی تنها، من و یک شهر سکوتپسرت خسته ترین آدم دنیاست پدر! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
باید برای یوسفت یعقوب باشیتا در نگاه چشم او محبوب باشیآرامش آغوش گرم یار زیباست عاشق شدی تا غرق در آشوب باشی...◽شاعر: سیامک عشقعلی...
می آیی؛شهر با تمام هرچه که هست، می رود! سلام می دهی؛هفت «سین» می روید از «حال» پنجره ها!صدایم می زنی؛اسمم ترانه می شود بر لب کودکان گل فروش!می خندی؛هزار دختر،از کوچه تا آفتاب می رقصند!مرا می بوسی؛و شاعر می شوم! سیامک عشقعلی...
فرق داری با تمام مردم این روزهاآمدی با قصه ای سبز از گل و دلبستگی! بودنت خورشید را آورد در دنیای من با حضورت رفت از هر فصل سالم خستگی! گاه در تنهایی ات درگیر هستی با جنونمثل دیروز است در تکرار غم فردای تو ناگهان یک روز، یک جا، یک نفر در قصه ای می شود آنکس که می خواهد دل و دنیای تو! آمدی تا خنده هایت عشق را معنا کند آمدی تا بشکفد شیرین ترین مفهوم «زن» شعرهایم را به چشمان تو مدیونم هنوز آمدی از سر بگیرم زندگی را ماه من! ...
چیزی نگو از دلخوشی از خنده از عشق اینجا تنفس های مردم درد دارد! حتی بیان شاعر این شهر خشک استای کاش می شد آسمان قدری ببارد...ماها به جای زندگی مشغول مرگیم! یا خسته یا دلگیر یا دلتنگ هستیمپاشیده ایم از هم شبیه نظم ارتشما نسل فقر و ترس و خون و جنگ هستیم...از کودکی گفتند: «بابا نان ندارد!»با بوی نفت و در سیاهی قد کشیدیم! حتی برای «تیله بازی» زود بود واز زندگی چیزی به جز حسرت ندیدیم! وقتی که جان آدمی ارزش ندارداز زنده...
با دعوت ابلیس تا حوا خطا کرددرب خروجی را خدا با قهر وا کرد! بخشیده شد آن لغزش شیرین ولی حیفیک سیب ای آدم ببین با ما چه ها کرد! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
وقتی تبسم کرد سیب از شاخه افتاد!موهای دختر باز شد با بوسه ی باد!احساس آمد یک پسر تب کرد از عشقاینگونه شیرین خلق شد در قلب فرهاد...◽شاعر: سیامک عشقعلی...
دلبری دارم که الحق دیدنی ست! ناز دارد مثل گل بوییدنی ست! چشم هایش هی صدایم می زندغنچه ی لب های سرخش چیدنی ست! قد و بالایش دلم را می برد در نگاهش آسمان بوسیدنی ست! چون پلنگی قصد فتحش کرده امماه از هرجای شب دزدیدنی ست! عاشقم من! عاشقم من! عاشقم! ساده گفتم! ساده اش فهمیدنی ست!◽شاعر: سیامک عشقعلی...
کوچه غمگین، کوچه خلوت، کوچه تنها؛ شب بخیر! دوری اما با تو هستم در همین جا، شب بخیر! آخر هر بغض با لبخند می بوسم تو را ماه من! زیباست شاید صبح فردا؛ شب بخیر! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
تو شیرینی! تو زیبایی همیشه! کمی دور و همین جایی همیشه! تو را تنها تو را من می نویسم که در حکم الفبایی همیشه! غزل گیرم نباشد دست من نیست خودت شعری و می آیی همیشه! زمان در عاشقی معنا ندارد تو دیروزی! تو فردایی همیشه! و خواهش های من نبض کویر استعطش دارم به دریایی همیشهچه بی صبرانه غرقم در هوایتدر احساس و تمنایی همیشه! نوشتم یادگاری تا بماند: تو محبوب دل مایی همیشه! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
می فروشی ناز و دل ها می بریبین دلبر ها تو چیزِ دیگری! هرچه زیبا دیده بودم هیچ هیچیک سر و گردن از آن ها سرتری! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
تاریک و یخ بستهاز زندگی خستهوقتی طلوعم کرد...دنیا که زندان شدتا مرگ پایان شد عشقت شروعم کرد! در بطن غم بودمدلگیر و کم بودماین بار بیدارم...می پیچد عطر یاساز عمق این احساسمن دوستت دارم! خورشید یعنی: تو!امید یعنی: تو! هستی و من شادماین زندگی زیباستهرروز یک فرداستچون باتو آزادم! یک زمهریر سرد در من تشنج کرد شدسبز مثل دشتای جان به قربانت!تابید چشمانتلحن زمان برگشت!صد باغ سیبم کن!حالا نصیبم کن!...
در اتاقم درختی هست، همسنِ پدر بزرگم! طنابی به شاخه هاش بسته امو هفت سالگی ام هرروز تاب بازی می کندتا پله های مارنقولا تا خانه های روروستا کلیسای باسیلتا نگاه خیره ی مجسمه های موآی! اشتیاقم که سرازیر شودتمام کوچه های جهان را در همین اتاق قدم می زنمآسمان روی میزم ساکن استستاره ها را استشمام می کنمچندروز پیش در مشتری پرواز داشتمامروز صبح همغروب تایتان را در قهوه نوشیدم!نمی دانم چرا همیشه از مریخ ترسیده ام! دیوا...
مشت واکردم و آن ماهی رفت...گفته بودم که تو هم خواهی رفت! تا ابد خواست بماند با منبعد یک حوصله همراهی رفت! بدترین لحظه ی دل کندن بودماند بر روی لبم آهی... رفت...شرط عشق است که مومن باشیمثل یوسف شو! به هر چاهی رفت! خواستم گریه کنم، مادر گفت: باید از پیش کسی گاهی رفت! ▪️شاعر: سیامک عشقعلی...
می ترسم از منی که تنها می مونه بی تو! وقتی خیابونارو رج می زنم با یادت...کی مثل من تا این حد دوستت داره توو دنیاکی مثل من می تونه دیوونه وار بخوادت؟! وقتی نباشی این شهر، گور عذاب میشهزندونی که توو پیله ش می سوزم و می پوسمتو از کنار خوابم، رد می شی گاهی شب هاحتی توو خواب ردِ عطر تورو می بوسممیگن جنون گرفتم از دوست داشتنِ توزخم زبون و طعنه پشتم یکی دوتا نیستاین درد واسه ی من شیرینه و مقدسعشق مثل اتفاقه! هیچوقت دستِ ما نیس...
مانند گل هستی تو از بس ناز داری!در چشم هایت صد غزل اعجاز داری!بالا بلایی! دلربایی! ماه هستی! تقصیر قلبم نیست چون دلخواه هستی! از چشم من زیباترین هستی همیشه!هرجور باشی دلنشین هستی همیشه! ابروی قاجاری! تنی نازک تر از گل!اصلا چرا باید بگویم گل؟ سر از گل! بوسیدنی! شوخی و شر! شیرین زبانی! دل می بری هی روز و شب، آرام جانی! گم شد دلم در حجم گندم زار مویتمن زنده هستم با هوای عطر و بویت زیبای بی رحم منی در شعرهایم! پی...
زیباست به قدری که دلم رفته برایشرد می شود از کوچه ی ما عطر هوایشآهوی نگاهش شده صیاد غرورمهم قیمت جان است ولی ناز و ادایشهوش از سر من رفته که این بار بچینمیک بوسه از آن غنچه ی لب های بلایشای کاش که بر گردن او حلقه کنم دستآنقدر ببوسم و بماند ردِ جایشپر می زند از دامن او شعر به خورشید پروانه و گل ریخته ام بر سر و پایشاز شیطنتش وا شده صد چشمه ی لبخندماه دل من پاک بهاری ست صفایشدل می رود از عشق به یک فصل تماشاعاشق...
«دوستت دارم!»شیرین ترین لالایی ستبرای ادامه دادنمن هنوزعاشقانهبیدار هستمدر خوابِ زندگی،کنار تو!▫️سیامک عشقعلی...
گرچه دستان من و دست تو از هم دور است آخر این شب تاریک سراسر نور است ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
به عشق پاکی که بین من و توستبه اون نون و نمک که خورده بودیمبه سختی هایی که با هم کشیدیمبه اون روزایی که افسرده بودیمبه شعرایی که گرم و عاشقانهبرای چشمای تو می نوشتم به اون احساس زیبایی که هرروزکنارت باتو شد عین بهشتم هنوزم من بهت دارم تعهد هنوزم قلب من سرشاره از عشقهنوز این مرد وقتی دور میشیبرات بی تابه و تب داره از عشق!هوای آینه ها وقتی رسیدیبه رنگ آبی پیراهنت شد از اون ساعت دلش دریارو طی کردهمون که عاشق زن بو...
هلال ماه را با خنده چیدندکمان ابرو هایت را کشیدندتمام آسمان تعطیل شد چونتو را با بوسه و ناز آفریدند▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
عاشقِ سبز کمی روشن بود با غم و غصه ولی دشمن بود من دلم طعنه به برگی نازکغیرتش سخت تر از آهن بودماه پیراهن او بود انگاردشت گل بر تن او دامن بود خنده اش ناز به شعرم می ریختچشم او چشمه ی رقصیدن بود پلک زد آینه عطرآگین شد معجزه بوی خوش یک زن بودپشت هر پنجره گل گل لبخند آن زن انگار خدای من بود سال ها بعد نوشتم جایی:عشق تفسیر توانستن بود! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
توو سینه ی تو قلب من آشوب دارهاز هر کجا که هستی اسمم رو صدا کن!بغض قنوتت اشک چشمای فرشته ستخانم برای هردومون امشب دعا کن! من خسته م از این بی تو بودن های بی رحماز جای خالی تو خیلی ترس دارم! هر روز سالم بی هوات «دی» ماه میشه«اردیبهشتم» با تو همرنگِ بهارم!سی سال در من آرزو بودی همیشهتعبیر خوب زندگی رو با تو دیدموقتی که دستام دور شد از دستای تو انگار طعم مرگ رو هر شب چشیدم! تو حاجت قلب منی هرلحظه هرجا باید توو این روز...
توو اقیانوس چشمات غرق عشقمتو می خندی، خوشی آغاز می شه! صدام کن بشکفم! زیبا شم از نور!صدام کن از همیشه تا همیشه!صدام کن تا جنونم گُر بگیرهصدام کن تا که تفسیر تو باشمصدام کن تا وفور بوسه تا عشقمی خوام هرلحظه درگیر تو باشم! حضورت قبله ی دنیامه هرروز بهت رو می کنم در هر ترانهتویی خانم قلب عاشق منکنارت، با تو هستم شاعرانه! تو زیبایی! نجیبی! با شکوهی!تو یک آرامش بی وقفه خوبی!شمال سبز روزایِ همیشههوای گرم از عشق جنوبی...
من غنچه ی پژمرده ی هر سال هستمچون آرزویی دیر اما کال هستماندوه هر تبعیدیِ بی خانه ام منشاید به قول مادرم دیوانه ام من! با بال هایی بسته در پرواز بودمپایان تلخی از خودِ آغاز بودم...جاری شدم در خط اول گیر کردممن روح خود را در وجودم پیر کردمگوری پر از تاریکی و تنهایی ام منمن حرف هایی دارم از جنسِ نگفتن! در چاه غم عمری ست سرگردان ترینمشد زندگی یوسف و من کنعان ترینم! من بارها کشتم خودم را در سکوتمصد ریشتر اندوه دا...
خواهشی دارم اگر سست، اگر بی ادبممی شود لب بگذارید کمی روی لبم؟ من مریضم و گرفتار به درد و غم عشقمی زند طعنه به آتش به خدا تاب و تبم!بوسه ای گر لب شیرین شما هدیه دهدمی نوازد به خوشی رگ به رگ هر عصبمداعش چشم شما بس که مرا هی زد و کشتپیش چشمان شما من خودِ شهر حلبم! دست و پا می زنم هر شب که نجاتم بدهید سیل گیسوی شما آمده تا خوابِ شبم تاخت زیبایی تان باختم و رام شدممن که در باور خود سخت چو اسب عربم! یک نفر آمد و عقل...
سر به روی شانه ام بگذار با من گریه کن! غصه دارد قصه ام ای یار با من گریه کن! نارفیقی می کند این روزگارِ لعنتیمی رسد پایم به چوبِ دار! با من گریه کن! سایه ای از پشت سر با خنده فحشم می دهدمی زند سنگی به من انگار، با من گریه کن!روی خوش هرگز ندید از این جهان رویای مازندگی شد مثل زهر مار! با من گریه کن! بعدها تاریخ می گوید چه دردی داشتمروس شد دنیا و من قاجار! با من گریه کن! اول هرکار با لبخند گفتم یاعلی!بغض کردم آخر هر ...
بی تو بودن گاه زندان می شود مرگ با اندوه آسان می شود در علاج زخم روحم گفته اند:دردهایم با تو درمان می شود!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
کنارت سبزم از لبخند و بوسهنمی شناسم غم و دلواپسی رو من انقد دوستت دارم که چشمامنمی بینه توو دنیا هیچکسی رو! سیامک عشقعلی...
با خنده هایت می توان دریا شد از عشقدر چشم هایت ماه را هم می توان شُست!یک شهر فهمید از تمام شعرهایماین شاعرِ اردیبهشتی عاشق توست! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
از روزهای سخت می آیی همیشهتفسیر کوهی! روح دریایی همیشهبا زندگی و قصه اش در جنگ بودیخورشید را با زخم های خود سرودیطوفان غم زد در خودت گاهی شکستیگاهی تو هم با بی کسی از پا نشستیآیینه ای فریاد می زد حسرتت رابر روی دوشت می کشیدی غربتت رااز خنده و از دلخوشی محروم بودیدیوارها شد شاهدت! مظلوم بودی...تنهایی ات هی زخم خورد از دست مردمرویای معصوم تو مُرد از دست مردمسردرگمی در بودنت تکرار می شدطوفان غم ها بر سرت آوار می...
هیچ دری بسته نمی مونه هرگزتاریکی می ره نور پیدا می شهروزای سخت قصه ی ما دوتااز یه جایی به بعد زیبا می شه!در به روی آینه ها می بندیمیه روز با هم به این روزا می خندیم!تو مال من می شی و من مال توبوسه و خنده می شه هر بگومونسر می ذاری به روی شونه ی منجهان می شه آینه؛ روبرومونبه نام عشق با یه شروع تازهمی بوسمت در یه طلوع تازهمی نویسم تورو با دوست داشتنمخودت رو توو ترانه هام می بینیدشت شقایق میشه قلبم برات تو ماه می شی ...
گاهی منو بهم می ریزه دنیافقط تویی دلیل آرامشم! خورشید من! بتاب عاشقونهکه با هوای تو نفس می کشم! زیبایی تو نبض خواب دریاستچشات کتابی از گل و بهانهخدای کوچیک منی رو زمیندوستت دارم! همیشه! شاعرانه!زندونی کن توو آغوشت ذهنموکه زنده شه برام رویای عشقصدای تو موسیقی زندگیدستای تو تفسیر دستای عشقبا خنده هات منو ببر تا جنونکه شوق دوست داشتن تو قشنگهپیراهنت طعنه زده به دریاآبیِ پیراهن تو قشنگه! صدام بزن تا ناز نسترن ه...
تو که چادرنمازت قصه گوی صبح فرداستتو که غوغای چشمانت ترنم هایِ دریاستتو که بی کینه هستی، سبز از آواز رودیتو که در شعرهایم طرح یک خورشید بودیتو که با هر قنوتت ماه می بخشی به مردمتو که تنهایی ات شد جویباری از تبسمتو که پاکی تو که صافی شبیه نبض شیشهتو که زیباترین رویای من بودی همیشهخبر داری مرا دیوانه نامیدند مردم!به حال و روز من یک عمر خندیدند مردمخبر داری تمام شعرهایم سوخت بی تو!خبر داری؟ خبر داری صدایم سوخت بی تو!...
دیدی خدا با قصه ی ما مهربان بود!دیدی قفس یک راه سمت آسمان بود! دیدی برای ما چه خوابی دیده بودند!بی رحم ها پرهای ما را چیده بودند! دیدی تو را از من جدا کردند آن ها! با ما دورو بودند! نامردند آن ها! یادت می آید دوست ها دشمن شدند و...بر بغض ما مشغول خندیدن شدند و...بستند هر راهی که می شد باتو باشمدلسنگ ها می خواستند از هم بپاشم! خانم! هرشب گریه می کردم برایت!در بغض من می ماند هرشب ردِ پایت! هرشب کنار آسمان بی خواب...
پایان سبز ماجرامی توخانم خوب شعرهامی توهرچی که دارم مال چشماتهمی پرسن و میگم خدامی تو!تو اومدی با ماه، با خورشید قلبت به رویاهای من تابیدبا تو به قدری خوب شد حالمحتی زمین با شوق من خندید!با تو همه جای جهان خوبه!هر ساعت از عمر زمان خوبه!پاداش صبرم باتو بودن بودخوشحالی بعد از امتحان خوبه!من با تو از تنهایی بیزارمزیبا میشم اسمت رو می آرمترجیح دادم عشقت رو به دنیاهر روز بیشتر دوستت دارم!از اون روزی که دل بهت دا...
دوری و تهران بی تو با من جنگ دارددر کوچه هایش با هوایت غرق دردماین روزها حالی نپرس از من که بدجوراین شهر را یک شعر سرخ از غصه کردمبعد از تو حسرت شد برایم مهربانیاینجا تمام مردمش قهرند با هماز ازدحام پوچشان پیداست غربتحس می کنم اینجا فقط تنهاست آدم!دور از منی... دور از منی که عاشقانهگاهی کنارت در خیالم می نشینمهرجای این دنیا که باشی باتو هستمهرچند با این فکر هم غمگین ترینم!از شهرری رد می شوم با یادت هرروزمیدان آزادی...
من بغض ها بسیار و خیلی کم تبسم دیده بودمچون زندگی را مثل دریا با تلاطم دیده بودمآتش گرفتم از غمم هرروز هرشب لحظه لحظهبی رحم بودن های بد از دست هیزم دیده بودمهرجا نگاهی خسته دیدم خنده بخشیدم همیشهبا هر سلامم طعنه های بی علیکم دیده بودمباچادری از نور آمد درشبی سرشار از غربتشاید من او را قبل ترها در همین قم دیده بودمخندید... از اندوه من رویید یک خورشید زیبادرچشم هایش تا خودم را عاشق و گم دیده بودمنوشیدم از چشمان او لبخن...
ممنونم از تویی که رویامو زنده کردیمدیونتم همیشهخانم خیلی مردی!توو روزایی که هیچکسدرد منو نپرسید مرحم شدی و دستاتبخشید عشق و امید از آدمای این شهر هی زخم خورده بودمتلخه ولی بگم کهقبل از تو مرده بودم!قلب منو به مرزمرگ و جنون کشوندنآیدین منم که دیدمشعرامو می سوزوندناین سمفونی همیشهتکرار بی کسی بود گردابی که توو بهتشخورشید میشه نابود من شاملوی خستهاز عشق و خنده بودمیک عمر با غرورمتنهایی مو سرودم...
آرامش این باتوبودن خیلی زیباستهر لحظه ای که باتو هستم شکل فرداستمن با تو حس کردم خدا نامهربون نیستدارم کنارت هرچی از دنیا دلم خواست!رویامو با عشقت شروع کردم همیشهانگار هزار ساله که در من داری ریشههرکس که زخمی داره از دنیا و اهلشیک روز یک جا یک نفر دنیاش میشه...تو پا گرفتی در وجودم، فرق کردمانقدر زن بودی که فهمیدم یه مردم!قبل از تو سرد و پوچ بودم مثل یک گورمن از خودم رفتم که هرگز برنگردم!من روزهای سختی پشت سر گذاشتم...
نجیبی! با خدایی! مهربانی! برایت می نویسم تا بخوانی:حضورت بهترین تفسیر از عشقتو ماهی خوب من! امیدِ جانی!زمینم زیر پاهایت همیشهتو اما هم شکوهِ آسمانی! هوایی در تنفس های قلبم!تو مثل زندگی هستی! گرانی!چه دل هایی برایت رفته در شهرولی شاید خودت این را ندانی!جنون دارم برایت مثل فرهادمرا با خود به هرجا می کشانی!نباشی کار شعرم لنگِ لنگ استبه ذهنم واژه ها را می رسانی! شاعر: سیامک عشقعلی...
دلم گرفته مثل چشم های خیس از اشکدلم گرفته مثل کوچه های بارانی...اسیر غربتم در این هوای دردآلودتو از هجوم غصه در قفس چه می دانی!📝 شاعر: سیامک عشقعلی...
ای شکوه سبزِ زیبایی!آخرین سرود دریایی!خسته ایم! خسته از این بغضبا کدام جمعه می آیی؟شاعر: سیامک عشقعلی...
به آسمان، زمینِ خداوند سلام!به هرچه آفرید هنرمند سلام! به رود، چشمه، سنگ، به این پنجره هابه زندگی، به عشق، به لبخند سلام!شاعر: سیامک عشقعلی...
ای شروع خوبِ هر دفتر شما!باز من دلداده و دلبر شما!عشق شد یک وسعتِ بی حد و مرزاین طرف من، آن طرف دیگر شما! با شما شعرم چه زیباتر شده!کرده ای شعر مرا محشر شما!گفته بودم! باز می گویم و بازاز تمامِ هرچه زیبا، سر شما! بی نیاز و سبز هستم پیش تاندیده ام حتی خدا را در شما!آرزو کردم شما را سال هامن نه اصلا! می کنی باور شما!؟یک کبوتر روی بام من نشستصاحب قلبم شدید آخر شما! شاعر: سیامک عشقعلی...
مثل یک شعرم که خارج می شود از وزنِ خود روزهایی دارم از ویران شدن هم، سخت تر! گاه می خندم که حالم را نپرسی، راستشنیست در دنیای ما، از من کسی بدبخت تر! شاعر: سیامک عشقعلی...