یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
به سیمایِ پُر از مهرت هزاران شور و شَر دارینمی دانم خودت آیا از این نکته خبر داریدرون کوچه می آیی هزاران چشم دنبالتبرایِ دلبری هایت تو خود صدها هنر داریبه هنگامی که می خندی زِ شوقت شهر می خنددکه لبخندی به شیرینی چنان قند و شکر داریبه هر در می زنم جانا که تا شاید به چشم آیماگرچه خوب می دانم برایم درد سَر داریرقیبان گرچه می دانم درون شهر بسیارندولیکن عشق رویایی به قلب یک نفر داری...
عاشقم…..اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،تو کجا ؟کوچه کجا ؟پنجره ی باز کجا ؟من کجا ؟عشق کجا؟......
نقش چشم آبی ات آخر مرا نقاش ساختهر چه پنهان کرده بودم دیدگانم فاش ساخت...
باشد که من باشم و باشی تو در دور و برمباشد آن روز که دیگر نپرد حال و هوایت ز سرمباشد آن شب که هوا پر شود از عطر تنتباشد آن روز که نباشد دل تو دور ز بَرَمدل من گیر تو و تنگ تو و نزد تو استنشکنی دل که اگر چنین کنی می شکند بال و پرمتو بیا که گر نیایی به خیالم که دلم ترد ز توستتو بخوان نام مرا که گر نخوانی دختری دیده تَرَمتو بمان که گر نمانی من همان خیره سَرَم...
پیدایش خشت خشت من هم آنجاست زیبایی سرنوشت من هم آنجاست ای عشق من،ای فرشته ی روی زمینهر جا که تویی بهشت من هم آنجاست...
من عصر یخبندانم و تابان ترین خورشید تودنیای من شد یک نفر آن هم که بی تردید تو...
یک جورِ عجیب خوشگل وُ شیڪ هستیدل چسب ترین سُرخیِ ماتیڪ هستیدر تیترِ خبر چنین گُزارش ڪردندتو عاملِ اصلیِ ترافیک هستی !...
سبز، قرمز، سرمه ای، فرقی ندارد رنگ هاصورت ِ تو روسری ها را چه زیبا می کند!...
چشمان نازت را به رنگ آسمان ساده می بینم خدا هر آنچه زیبایی برایت داده می بینمچه زیباست آن صدای نغز آهنگ قدم هایت ...؟ تکو تک تک، تکو تک تک، به روی جاده می بینمهمان نیم چه نگاهت ، با تبسم ، هیچ میدانی؟ تو را اینگونه صورت ، خیلی فوق العاده می بینمشنیدم در میان دختران تحریم شکن هستیتو را در شهر عشق یک دختر آزاده می بینماجازه میدهی روزی بگیرم دست پر مهرت ؟ به این وصلت موافق تو و من آماده می بینم...
هرگز نکشم منّتِ مهتاب جهان راتاریکی شب های مرا، روی تو کافیست...
باز با فکر تو با دلهره درگیر شدمدر عبور از غمِ این فاصله، زنجیر شدمدر خیالاتِ به هم ریخته ام، سطر به سطریاد بی مهری ات افتادم و دلگیر شدممن چه گویم که چه آورده غمت بر سرِ دلرفتی و بعدِ تو از زندگی ام سیر شدمگفته می شد دلِ پیران شود از عشق جوانپس چرا من سرِ عشق تو چنین پیر شدم؟! گرچه خود را ز غم و غصه جدا می کردمبعدِ تو در دلِ صد حادثه تکثیر شدم باید از درد تو \شیدا\ همه شب شِکوه کندچون که در عشق تو قربانیِ تقدیر شدم ...
اگر عشقتورا باز نگرداندبه راستیچه چیز باز خواهد گرداند؟جهان، دیگر چیزی برای آمدنت نداردچراکه هستی ِ جهاناز عشق است وهستی ِ عشقاز عشقو آنکه با آواز عشقباز نمی گرددنرفته استمُرده است!...
عشق تو نقل و نباتهدلم عاشق چشاته بی تو ،تو قفس میمیرمبی تو یه پاییز سردمتو دلیل زندگیمیعلت دیوونگیمیدستامو اگر نگیریمثل برگی، زرد زردمپر بزن به سمت خونم تویی آب و تویی دونمکنارم اگه نباشیمن سرابی پره دردمتو شدی دارو ندارمتموم صبر وقرارمشمع خوشبختی من شوتا خودم دورت بگردمکوثر مرادی فر...
من دعا گوی توأم هر شب و شب می داند,؛ دل ما قبل تو، اینقدر مناجات نداشت!...
عشق آن است...عشق آن است که منجغرافیایم را نداشته باشمو تو تاریخت را نداشته باشیآن است که تو با صدای من سخن گوییو با چشمان من ببینی...و جهان رابا سرانگشتان من کشف کنی...نزار قبانیمترجم: طیبه حسین زاده...
عشقت به من آموختچگونه ساعت ها سرگردان شومبه جستجوی مویی کولی وارکه همۂ کولی ها به آن رشک می برندبه جستجوی چهره ای...صداییکه خود تمام چهره ها و صداهاست...نزار قبانیمترجم: طیبه حسین زاده...
آرزو دارم که جزء آرزوهای تو باشمدر خیالم دوست دارم توی رویای تو باشممن دلم می خواست خیلی... توی این دنیای کوچکبا همین لبخند ساده، کلِ دنیای تو باشمخسته از امروز هستی، لحظه ها را می شماریکاش می شد یک دقیقه جای فردای تو باشمداستانها فرق کرده، بعد ازین عیبی نداردهم زمان هم برده ی تو، هم زلیخای تو باشمگم شدن را خواستارم در وجود مهربانتقطره بودم، خواستم تا محو دریای تو باشمکاش می شد بی خیالت باشم و دیوانه باشمکاش می شد ...
بادبان ها را ،،، عَلم کرده ام، امّا توفان \عشق\ همچنان کشتی ام را به بندرگاه آغوش تو، هدایت می کند! ... چاره ای؛ مگر جز تسلیم\ دارم!؟لیلا طیبی (رها)...
آخرین ضربه ات اساسی بودهدف را خوب نشانه گرفتی!دستمریزاد دلبر جان!دستمریزاد...تَبرِ قلبت را به ریشه ام زده ایخیالت آسوده!چنان از پا افتاده ام ،که دیگریارای برخاستنم نیستحالا دیگر آسوده بار سفرت را ببند!اگر در نبودِ منخوشبختی انتظارت را می کشدپس برو ...برو و مرا در این مرداب درد و تنهاییتنها رها کنبرو به قول ها و عهدهای شکسته ات...به آن همه وعده های پوچ و دروغینت...به من...به تنهاییم...به نابودیم...به سیاهیِ بخ...
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهیدلم می پاشد از هم ،بس که زیبا می شوی گاهیحضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر استکه پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهیبه ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت راز ناچاریست گر همصحبت ما می شوی گاهیدلت پاک است اما با تمام سادگیهایتبه قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهیتو را از سرخی سیب غزل هایم گریزی نیستتو هم مانند آدم زود اغوا می شوی گاهی...
دوباره شبست و دوباره بی خوابیدرآسمان دل من ،فقط تو بیداریهجوم فکر تو درسر پریده خوابم رابگو که توبی من چگونه می خوابی...
دردانه ی من چه ماجرایی داریچه شاعر خوش ذوق و بلایی داریدیوانه ی اشعار منی می دانمسلطان دلم، عجب رهایی داریشادم که تو هستی و جهان باتو بهشتتا هست جهان ، گلم فدایی داریدر قاب نگاه پاک و رامشگر عشقیک عالمه تصویر خدایی داریخوشحالم از این که در کنارم هستییک لطف زلال و آشنایی داریسازت شده آرامش دین و دل منجادوگری و پنجه طلایی داریگرمای تنم ، شهد لبم ارزانی تخوشبخت تویی ، که خوب جایی داریای خوب تر از آینه ، خ...
مگر تابیده خورشید نگاهتچراغانی شده رخسار ماهت؟تو از جنس ملائک در زمینیشدم محو دوچشمان سیاهت...
عشق تو برد همه هوش و حواسم رابرد همه درد و غصه هایم راتو باش و بر دلم پادشاهی کن تو بر دلم حکم فرمایی کن ای جان جانانم تویی مهربانمتویی همیشه همزبانمچه گویم از این دل دیوانه امکه تو مجنونم کردی و عاشقمچشمانم به فدای چشمان دلربای تودل و جانم فدای آن نگاه توبوسه بر لب های گرمت میزنم جان دلمبا حضورت قلبم ارام میشود شاه دلم❤️سروده : fatemeh mr...
غزالِ هر غزل، روزت مبارکلبت شهد ِ عسل، روزت مبارکدرون کوچه های شهرِ شعرمتوئی ضرب المثل،روزت مبارک...
با بی قراری دوستت دارمامشب بهاری دوستت دارمعشقت جهانم را عوض کردهمن انتحاری دوستت دارم...
سیگار و قهوه و غزل و چشم های توآهسته می رسم به خودم پابه پای تواز اقتصاد و سود و زیان حرف می زنیمی لرزم از تب نوسان صدای تومن چشم و گوش بسته ام و می پرستمتانکار می کنم همه، حتی خدای توصدها پرنده در دل من بال می زنندوقتی که می زند به سر من هوای تویک لحظه شعرهای مرا زیر لب بخوانتا عاشقانه تر بشود ماجرای تودر مثنوی چشم تو تکثیر می شومتا بشکنم غرور غزل را برای تو...
خیرگی جُرم است بر چشمان تو حتی کمشمی خَرم با جان، گناهِ مُجرمی را با غمشلذتی که بُرده دل از مستی چشمان توشک نکن جمشید هم حتی نبرده از جمَشدر مسیر زندگی هرگز دو راهی خوب نیستعاشقی را دوست دارم با همه پیچ و خمشدلبَری کردن خوراک چشم های کال توستعصر می چسبد کنارت چای، آنهم گُل دَمَشسیب و گندم را نمی خواهم بهشتش مال تومی شوم حوا اگر عاشق بماند آدمشسرسره، پاییز، آبان، برگ ریزان، وای وایپرسه ها در جاده ی چالوس، باران نم ...
برای از تو سرودن شتاب خواهم کردبنای فاصله ها را خراب خواهم کرداگر نباشی و حتا سراب اگر باشیقسم که سجده بسوی سراب خواهم کرداز آسمان نگاهت نمیتوان دل کندبنام چشم تو غم را جواب خواهم کرددر انتظار تو هر لحظه ام پر از شعر استکه با مرور تو آن را کتاب خواهم کرداگر زمانه به من فرصتی دوباره دهدهزار دفعه تو را انتخاب خواهم کرد...
"پیش پای تو دو راه ست، فقط من یا منحق نداری به کسی دل بدهی الا من"جاده ی عشق برای تو، همین یک طرف ستکه بیایی.. که بیایی..که بیایی. .تا مننام زیبای تو را، شعر نوشتم، هر شبتا به یاد تو بخوانند، جهانی با مندرد دارد که به زحمت برسم، تا به لبتنتوانم ..که ببوسم ، سر و رویت را منهیچ راهی نرسانده ست مرا، تا تن تومثل این ست که تنها زده ام، درجا منماه من باش که ...
درگیر نگاهت شد این فکر و خیال منچون قطره بیا بنشین بر نرمی بال منسوزنده تر از آتش عشق تو کشد شعلهمغرور و چه زیبایی ای خوش خط و خال منشیرینی لبخندت با چای چه می چسبد!قندم چه به کار آید؟ آرامش حال منسرمای زمستان را گرمای تو می بایدگرمای جنوبی تو، شرجی شمال منآن دل که ز من بردی آیا به کسی دادی؟این باشد از این لحظه موضوع سوال منگفتی: که تو کمبودی، داری و نمی فهمیگفتم: که تو کامل کن این نقص و زوال منماندی و برفت از...
من آسمانِ پر از ابر های دلگیرماگر تو دلخوری از من،من از خودم سیرمهر بار نگاهت کردم؛خواستم بنوازمت تو رااما امان که من،دست بسته در دست غم گیرمتو دلخور می شوی از منِ دست و دل بسته امامن هنوز هم حاضرم بهر توی دردانه بمیرماگر غصه رها دهد دست و بال دلم رابخدا پر بکشم سمت تو؛در آغوشت بگیرم...
ستاره بودی و در شب، به راه تابیدیهمیشه بر سر من، هم چو ماه تابیدیتو نور عشقُ محبت به قلب من دادیشبیه روز ، به بخت سیاه تابیدیتو آرزوی شب و روز و هر دمم هستیتو آفتاب شدی و در پگاه تابیدیمنم که خیمه زده شب به آشیان دلمتو ماه من شده بر ، بی پناه تابیدیتو روشنایی و آرامش دلم هستیبر آسمان دلم ، با نگاه تابیدیدلم کویر شکسته تو مهربان خورشیدتو مهر هستی و بر این تباه تابیدی .مریم صفری (مارال)...
نشسته ام که برای تو از زمانه بگویممنی که زاده شدم شعر عاشقانه بگویمعزا گرفته ام از اینکه باید آخر شعرماز آن دمی که تو هم می شوی روانه بگویمبه غم نشسته چنان باورم که باید از این پسبه خنده های خودم بغض شادمانه بگویمبرای بی کسی ام بس همین که حرف دلم رانشد برای کسی جز اثاث خانه بگویمبمان، انار برایت شکسته ام که غمم رابه این بهانه برای تو دانه دانه بگویم......
به دلم جز تو ورود همه کس ممنوع استدل حریمیست مقدس که هوس ممنوع استآمدی خلوت دل هیچ نگو هیچ نپرسحال کن حال فقط حال نفس ممنوع استعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
چسبانده پا در پیش رویت هرچه سرهنگبا چشمهایت کس ندارد جرأت جنگمژگان تو چون ارتشی آماده باشندبازو به بازو صف به صف خیلی هماهنگعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
در بطن هر شعر عاشقانهقلبی که می تپد تویی......